رمان ترس عشق
رفتم دستشویی یه آب به صورتم زدم و واقعا نمیدونستم این احسان عجیب غریب اما قشنگ چیه؟؟؟
تا اینکه یه لحظه یه صدایی توی مغزم گفت:《اون احساس(عشق)》
شوکه شدم و پیش خودم گفتم:《نه داری اشتباه فکر میکنی ممکنه هزاران آرمی دیگ اینجوری فک کنن.
وایییییی من چمه چه بلایی داره سرم میاد چرا دارم انقدر به خودم تلقین میکنم》
تا اینکه یاد نگاه شوگا افتادم همون لحظه دوباره دلم ریخت توی همون حالت بودم که دوتا دختر اومدن توی دسشویی محکم به شونم ضربه زدن در حدی که افتادم زمین و یکیشون گفت:《هویی دختره ی چش سفید تو فک کردی با این قیافت شوگا ازت خوشش میاد حتما شوگا قاطی کرده ولی تو دور برندار》اون یکی بهم محکم لگد زد انقد درد داشت که فک کردم فلج شدم
اون دخترا منو به زور از دسشویی آوردن بیرون یه عالمه منو زدن و یه ضربه محکم زدن به سرم چشام تار شد تا اینکه صدای یه نفرو شنیدم که گفت:《عوضی ها ولش کنین 》اون
اون
شوگا بود......
ادامه دارد...
تا اینکه یه لحظه یه صدایی توی مغزم گفت:《اون احساس(عشق)》
شوکه شدم و پیش خودم گفتم:《نه داری اشتباه فکر میکنی ممکنه هزاران آرمی دیگ اینجوری فک کنن.
وایییییی من چمه چه بلایی داره سرم میاد چرا دارم انقدر به خودم تلقین میکنم》
تا اینکه یاد نگاه شوگا افتادم همون لحظه دوباره دلم ریخت توی همون حالت بودم که دوتا دختر اومدن توی دسشویی محکم به شونم ضربه زدن در حدی که افتادم زمین و یکیشون گفت:《هویی دختره ی چش سفید تو فک کردی با این قیافت شوگا ازت خوشش میاد حتما شوگا قاطی کرده ولی تو دور برندار》اون یکی بهم محکم لگد زد انقد درد داشت که فک کردم فلج شدم
اون دخترا منو به زور از دسشویی آوردن بیرون یه عالمه منو زدن و یه ضربه محکم زدن به سرم چشام تار شد تا اینکه صدای یه نفرو شنیدم که گفت:《عوضی ها ولش کنین 》اون
اون
شوگا بود......
ادامه دارد...
۶.۰k
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.