چند پارتی سونگمین: وقتی هردوتون ایدلید و ....p1
چند پارتی سونگمین: وقتی هردوتون ایدلید و ....p1
نویسنده:eli_kim
سونگمین:
امروز قرار بود به اصرار لینو هیونگ با فلیکس و هیونجین بریم کنسرت یه ایدل زن
من زیاد ایدلای زنو نمیشناختم برای همین اسمشو هم نمیدونستم ولی خب از تعریفای هیونجین انگار دختر پر استعداد و خوشگلیه البته دوست هیونجینه
منتظر بودیم بیاد روی استیج
یکمی گذشت که داد و هیاهوی فنا بلند شد
نگاهمو دادم به صفحه نمایش
وقتی دیدمش..زیادی عالی بود..خیلی میدرخشید... همینجوری محو صورتش شده بودم که با مشتی که به بازوم زده شد دست از نگاه کردن برداشتم و به فلیکس دادم
با لبخند شیطونی گفت
فلیکس؛کوجایی؟
نگاهمو دادم به هیونجین
سونگمین:هیونگ..اسمش..اسمش..چیه؟
هیونجین؛کیم..ا.ت..چطور
دستمو گذاشنم رو قلبم و به صندلی لم دادم
سونگمین: خیلی جذابه...
هر سه تاشونم خندیدن
لینو:نکنه...عاشقش شدی؟
همینجوری که نگاهم روی اون بود و همینطور دستم روی قلبم بود گفتم
سونگمین؛فکر کنم
هیونجین:..اگه بخوای...میتونم یه قرار..ملاقات باهاش جور کنم...
وقتی شنیدمش بلافاصله طرز نشستنمو درست کردم و جوری ذوق زده شده بودم که انگار پسر ۵ ساله بودم که براش اب نبات چوبی دادن
سونگمین؛واقعااا
فلیکس:اوه...بدجور .. عاشقش شدی سونگییی
سرمو بالا پایین کردم
سونگمین:هوممم...بگو دیگه میتونییی؟
هیون:باید ازش بپرسم ببینم کی وقت داره..چی بگم بهش بگم دوستم عاشقت شده میخواد باهات حرف بزنه؟!
سونگمین:معلومه که نههههه
لینو: حالا بزارید هروقت اوکی داد یه فکری میکنیم برا اونم کم زر بزنید بزارین از اهنگ لذت ببرم
فلیکس:مطمئنی بیشتر برا دنس لذت میبری
پوزخندی زد
لینو: شاید
اروم خم شدم و تو گوش هیونجین هیونگ گقتم
سونگمین:پلیززز
خنده ای کرد
هیونجین:باشه..
لبخند بزرگی زدم.
.
امروز قرار بود با ا.ت کسی که باعث شده بدجوری درگیرش بشم رو ملاقات کنم زیادی استرس داشتم...نمیدونستم چی باید بهش بگم..چجوری درمورو احساساتم...میترسیدم..احساساتمو قبول نکنه
چان؛ خب خونسرد باش و تا جایی که میتونی با کلاس و بروز باش
هان:کاملا اشتباهه باید خیلی پسر کیوتی باشی اونوقت ممکنه قلبشو به دست بیاری
هیونجین:هه کیوت؟ اینروزا دخترا ددی دوست دارن
جونگین؛هیونگ خودت خیلی ددی ای باشه..اما تا الان ا.ت خیلی وقت پیش باهات میومد سر قرار..پس دوست نداره همچین چیزیو..
هان:درسته
هیونجین:بیخیاللل
همشون یه نظری میدادن مغزم قفل کرده بود...هوفی کشیدم
سونگمین:الان باید چیکار کنم؟
همشون باهم گفتن
اعضا:جنتلمن باش!!!
سونگمین؛همین؟
فلیکس؛هومممم..اول از مورد علاقه هاش حرف بزن یا تایپ ایدهالت چیه
سونگمین:گرفتم
لینو:اوه داره دیرمون میشه بیاین بریم
اعضا باید هم میومدن از دور مراقبم بودن
سوار ماشین شدیم.
.
بعد چندمین دیدم ا.ت با یه استایل صورتی و سفید کیوت و گوگولی وارد کافه شد..
کافه رو برای دوساعت رزو کزده بودیم تا کسی نیاد و راحت حرف بزنیم
دستمو تکون دادم وقتط دید منو زود با لبخند قشنگی اومد پیشم
احوال پرسی کردیم و نشستیم
ا.ت؛هیونجین خیلی ازت .. پیش من تعریف کرده ... انگار واقعا شبیه حرفایی که بهم گفته هستی...
لبخندی براش زدم
وای خدا الان باید چی بگم بهش؟؟
سونگمین:ممنونم...شماهم ...نسبت به عکساتون..از نزدیک خیلی..زیباتری...
اوه ریدم...لعنت به منننن
لبخندی زد و یکمی از شیک شکلاتش رو خورد
با لبخند بهم نگاه کردو گفت
ا.ت؛برای چی ... میخواستی بامن...دیدار کنی..
سونگمین؛اُهِم خب من روت کراشم و بدجوری قلب تورو میخواد از هروقت میرم توالت،غذا میخورم،تلوزین تماشا میکنم،گوشی در دستم، و وقتی بیستبال بازی میکنم تو فکرمی پس لطفا با من قرار بزار چون بدون تو میمیرم...
با صداش از جمله هایی که توی مغزم ساختم اومدم بیرون...هوف..اگه اینارو بگم..صدرصد میگه نه...
ا.ت؛سونگمین؟
نویسنده:eli_kim
سونگمین:
امروز قرار بود به اصرار لینو هیونگ با فلیکس و هیونجین بریم کنسرت یه ایدل زن
من زیاد ایدلای زنو نمیشناختم برای همین اسمشو هم نمیدونستم ولی خب از تعریفای هیونجین انگار دختر پر استعداد و خوشگلیه البته دوست هیونجینه
منتظر بودیم بیاد روی استیج
یکمی گذشت که داد و هیاهوی فنا بلند شد
نگاهمو دادم به صفحه نمایش
وقتی دیدمش..زیادی عالی بود..خیلی میدرخشید... همینجوری محو صورتش شده بودم که با مشتی که به بازوم زده شد دست از نگاه کردن برداشتم و به فلیکس دادم
با لبخند شیطونی گفت
فلیکس؛کوجایی؟
نگاهمو دادم به هیونجین
سونگمین:هیونگ..اسمش..اسمش..چیه؟
هیونجین؛کیم..ا.ت..چطور
دستمو گذاشنم رو قلبم و به صندلی لم دادم
سونگمین: خیلی جذابه...
هر سه تاشونم خندیدن
لینو:نکنه...عاشقش شدی؟
همینجوری که نگاهم روی اون بود و همینطور دستم روی قلبم بود گفتم
سونگمین؛فکر کنم
هیونجین:..اگه بخوای...میتونم یه قرار..ملاقات باهاش جور کنم...
وقتی شنیدمش بلافاصله طرز نشستنمو درست کردم و جوری ذوق زده شده بودم که انگار پسر ۵ ساله بودم که براش اب نبات چوبی دادن
سونگمین؛واقعااا
فلیکس:اوه...بدجور .. عاشقش شدی سونگییی
سرمو بالا پایین کردم
سونگمین:هوممم...بگو دیگه میتونییی؟
هیون:باید ازش بپرسم ببینم کی وقت داره..چی بگم بهش بگم دوستم عاشقت شده میخواد باهات حرف بزنه؟!
سونگمین:معلومه که نههههه
لینو: حالا بزارید هروقت اوکی داد یه فکری میکنیم برا اونم کم زر بزنید بزارین از اهنگ لذت ببرم
فلیکس:مطمئنی بیشتر برا دنس لذت میبری
پوزخندی زد
لینو: شاید
اروم خم شدم و تو گوش هیونجین هیونگ گقتم
سونگمین:پلیززز
خنده ای کرد
هیونجین:باشه..
لبخند بزرگی زدم.
.
امروز قرار بود با ا.ت کسی که باعث شده بدجوری درگیرش بشم رو ملاقات کنم زیادی استرس داشتم...نمیدونستم چی باید بهش بگم..چجوری درمورو احساساتم...میترسیدم..احساساتمو قبول نکنه
چان؛ خب خونسرد باش و تا جایی که میتونی با کلاس و بروز باش
هان:کاملا اشتباهه باید خیلی پسر کیوتی باشی اونوقت ممکنه قلبشو به دست بیاری
هیونجین:هه کیوت؟ اینروزا دخترا ددی دوست دارن
جونگین؛هیونگ خودت خیلی ددی ای باشه..اما تا الان ا.ت خیلی وقت پیش باهات میومد سر قرار..پس دوست نداره همچین چیزیو..
هان:درسته
هیونجین:بیخیاللل
همشون یه نظری میدادن مغزم قفل کرده بود...هوفی کشیدم
سونگمین:الان باید چیکار کنم؟
همشون باهم گفتن
اعضا:جنتلمن باش!!!
سونگمین؛همین؟
فلیکس؛هومممم..اول از مورد علاقه هاش حرف بزن یا تایپ ایدهالت چیه
سونگمین:گرفتم
لینو:اوه داره دیرمون میشه بیاین بریم
اعضا باید هم میومدن از دور مراقبم بودن
سوار ماشین شدیم.
.
بعد چندمین دیدم ا.ت با یه استایل صورتی و سفید کیوت و گوگولی وارد کافه شد..
کافه رو برای دوساعت رزو کزده بودیم تا کسی نیاد و راحت حرف بزنیم
دستمو تکون دادم وقتط دید منو زود با لبخند قشنگی اومد پیشم
احوال پرسی کردیم و نشستیم
ا.ت؛هیونجین خیلی ازت .. پیش من تعریف کرده ... انگار واقعا شبیه حرفایی که بهم گفته هستی...
لبخندی براش زدم
وای خدا الان باید چی بگم بهش؟؟
سونگمین:ممنونم...شماهم ...نسبت به عکساتون..از نزدیک خیلی..زیباتری...
اوه ریدم...لعنت به منننن
لبخندی زد و یکمی از شیک شکلاتش رو خورد
با لبخند بهم نگاه کردو گفت
ا.ت؛برای چی ... میخواستی بامن...دیدار کنی..
سونگمین؛اُهِم خب من روت کراشم و بدجوری قلب تورو میخواد از هروقت میرم توالت،غذا میخورم،تلوزین تماشا میکنم،گوشی در دستم، و وقتی بیستبال بازی میکنم تو فکرمی پس لطفا با من قرار بزار چون بدون تو میمیرم...
با صداش از جمله هایی که توی مغزم ساختم اومدم بیرون...هوف..اگه اینارو بگم..صدرصد میگه نه...
ا.ت؛سونگمین؟
۱۳.۵k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.