وقتی جفتشون عاشق یه دختر میشن p³⁰
انگشت های تتو دار جونگ کوک روی جای سیلی کشیده شد و خون گوشه لبش رو پاک کرد
جونگ کوک دستش رو بالا آورد و طوری مشت کرد که معلوم بود خونی توی رگ های دستش جریان نداره...!
مشت جونگکوک توی صورت بی نقص تهیونگ فرود اومد که باعث پرت شدن تهیونگ روی زمین شد
ا.ت بی اختیار هییییییین عمیقی کشید و با دو به سمت تهیونگ افتاده روی زمین رفت..
خون لب ترکیده تهیونگ بند نمیومد و این ا.ت رو نگران تر میکرد
نگاه های عصبی و ترسناک جونگ کوک هنوز روی تهیونگ و ا.ت ثابت مونده بود..
نفس های جونگ کوک به وضوح شنیده میشد که ترس ا.ت رو بیشتر میکرد
تهیونگ خون کنار لبش رو با گفت دست پاک کرد و با پوزخندی که زندت نمیزارم رو معنی میکرد از جا بلند شد..
موهای بلند تهیونگ با خون روی صورتش چسبیده بودن و دید تهیونگ رو کمتر میکردن
تهیونگ با دستش ا.ت رو به عقب هدایت کرد و با یه قدم بلند یقه جونگ کوک رو توی دستش گرفت.
چنان یقه جونگ کوک رو میکشید که رنگ صورت جونگ کوک به کبودی میزد..!
صدای بلند تهیونگ پنجره هارو هم به لرزش مینداخت: جئون جونگ کوککککککک! خودت انتخاب کن... خفت کنم یا با درد بمیری؟...........انتخاب نکردی؟ ۳ ثانیه گذشت... خودم انتخاب میکنم...!
مشت های پی در پی تهیونگ روی صورت جونگ کوک میشِستن و هر بار خون مردگی رو روی پوست صورت جونگ کوک ایجاد میکردن..!
تهیونگ لحظه ای به جونگ کوک امون نمیداد تا حتی از خودش دفاع کنه!
بعد از خسته شدن دستش تا مشت های خونی دستش رو روی زانوش گذاشت و با نفس نفس زدن جواب داد: بهت...هه گفتم..هه از ا.ت ...هه.. فاصله ..هه.. بگیر..
جونگکوک با صورتی پر از خون بیجون روی زمین نشسته بود و سعی داشت قطرات خونی که از ابروی شکستش میچکید رو پاک. کنه: تو آخ..گفتی من باید گوش بدم؟.. نه عمرا کیم تهیونگ شی..! خودت خوب میدونی ا.ت برای منه..من براش میجنگم..!
پول؟ من از توعه عوضی پولدار ترم..!
عشق؟.. من از تو بیشتر عاشقشم!
من براش هر کاری...
حرف ا.ت باعث قطع شدن حرف جونگکوک شد: جونگکوک شی! میدونی فرق تو با تهیونگ چیه؟
جونگکوکی.. تو همه چیو با پول میبینی..!
تو فکر میکنی عشق رو هم میشه با پول خرید؟
نه نمیشه..
جونگ کوک موهاش رو از روی صورتش کنار زد و با عربده جواب داد: الان داری طرف اون عوضیو میگیریییییی؟
هااا؟
جونگ کوک با دستاش بازو های ا.ت رو حصار کرد و ادامه داد: حق نداریییی! میفهمی؟ باید منو دوست داشته باشییییی... نه اونووووو
تهیونگ جونگکوک رو با شتاب پس زد از ا.ت جداش کرد: تو هم حق دست زدن به ا.ت رو نداریییی!
قطره اشک های جونگکوک صورتش رو خیس کردن: چرا فکر میکنی من احساس ندارم؟ ها؟
صدای جونگکوک آروم آروم کم میشد: منم قلب دارم ا.ت! ببین! داره به خاطر تو میزنه! بشنو صداش رو! ضربانش داره به خاطر حرفت کم میشه! هق..
جونگ کوک دستش رو بالا آورد و طوری مشت کرد که معلوم بود خونی توی رگ های دستش جریان نداره...!
مشت جونگکوک توی صورت بی نقص تهیونگ فرود اومد که باعث پرت شدن تهیونگ روی زمین شد
ا.ت بی اختیار هییییییین عمیقی کشید و با دو به سمت تهیونگ افتاده روی زمین رفت..
خون لب ترکیده تهیونگ بند نمیومد و این ا.ت رو نگران تر میکرد
نگاه های عصبی و ترسناک جونگ کوک هنوز روی تهیونگ و ا.ت ثابت مونده بود..
نفس های جونگ کوک به وضوح شنیده میشد که ترس ا.ت رو بیشتر میکرد
تهیونگ خون کنار لبش رو با گفت دست پاک کرد و با پوزخندی که زندت نمیزارم رو معنی میکرد از جا بلند شد..
موهای بلند تهیونگ با خون روی صورتش چسبیده بودن و دید تهیونگ رو کمتر میکردن
تهیونگ با دستش ا.ت رو به عقب هدایت کرد و با یه قدم بلند یقه جونگ کوک رو توی دستش گرفت.
چنان یقه جونگ کوک رو میکشید که رنگ صورت جونگ کوک به کبودی میزد..!
صدای بلند تهیونگ پنجره هارو هم به لرزش مینداخت: جئون جونگ کوککککککک! خودت انتخاب کن... خفت کنم یا با درد بمیری؟...........انتخاب نکردی؟ ۳ ثانیه گذشت... خودم انتخاب میکنم...!
مشت های پی در پی تهیونگ روی صورت جونگ کوک میشِستن و هر بار خون مردگی رو روی پوست صورت جونگ کوک ایجاد میکردن..!
تهیونگ لحظه ای به جونگ کوک امون نمیداد تا حتی از خودش دفاع کنه!
بعد از خسته شدن دستش تا مشت های خونی دستش رو روی زانوش گذاشت و با نفس نفس زدن جواب داد: بهت...هه گفتم..هه از ا.ت ...هه.. فاصله ..هه.. بگیر..
جونگکوک با صورتی پر از خون بیجون روی زمین نشسته بود و سعی داشت قطرات خونی که از ابروی شکستش میچکید رو پاک. کنه: تو آخ..گفتی من باید گوش بدم؟.. نه عمرا کیم تهیونگ شی..! خودت خوب میدونی ا.ت برای منه..من براش میجنگم..!
پول؟ من از توعه عوضی پولدار ترم..!
عشق؟.. من از تو بیشتر عاشقشم!
من براش هر کاری...
حرف ا.ت باعث قطع شدن حرف جونگکوک شد: جونگکوک شی! میدونی فرق تو با تهیونگ چیه؟
جونگکوکی.. تو همه چیو با پول میبینی..!
تو فکر میکنی عشق رو هم میشه با پول خرید؟
نه نمیشه..
جونگ کوک موهاش رو از روی صورتش کنار زد و با عربده جواب داد: الان داری طرف اون عوضیو میگیریییییی؟
هااا؟
جونگ کوک با دستاش بازو های ا.ت رو حصار کرد و ادامه داد: حق نداریییی! میفهمی؟ باید منو دوست داشته باشییییی... نه اونووووو
تهیونگ جونگکوک رو با شتاب پس زد از ا.ت جداش کرد: تو هم حق دست زدن به ا.ت رو نداریییی!
قطره اشک های جونگکوک صورتش رو خیس کردن: چرا فکر میکنی من احساس ندارم؟ ها؟
صدای جونگکوک آروم آروم کم میشد: منم قلب دارم ا.ت! ببین! داره به خاطر تو میزنه! بشنو صداش رو! ضربانش داره به خاطر حرفت کم میشه! هق..
۳۴.۷k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.