زمانی که او را میدیدم دستانم میلرزدید نمیدانم از عشق زیاد
زمانی که او را میدیدم دستانم میلرزدید نمیدانم از عشق زیاد من به او بود یا من مجنون او شده بودم، بارها دوست داشتم، که او را فراموش کنم ولی وقتی اماده بودم برای فراموش کردنش او را میدیدم و من باز مبهوت زیبایی او میشدم، فراموش کردن او چیزی فراتر از غیرممکن بود
۴۰۸
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.