مثلث مافیا part 15
Part 15
ا،ت ویو
وایی خدایا باورم نمیشه الان تهیونگ منو کرد ؟
چقدر پشتم درد میکنه واییی رفتم بیرون و دیدم همه نگاه ها رو کنه خدا یا چیکار کنم رفتم پیش بابام و هاری نشستم و دیدم تهیوتگ داره با پوزخند بهم نگاه میکنه حالم داشت از خودم بهم میخورد
پ،ک : ا،ت به نظر استرس داری ؟
ا،ت : من نه
پ،ک : چیزی شده
ا،ت : نه
ا،ت
بعد یکم صحبت رفتم تو حیاط که شوگا اومد سمتم
شوگا: ا،ت میخواستم یه چیز بهت بگم
ا،ت: بگو
شوکا : راستش
اجوما : خانم شما اینجایید
ا،ت: اره چطور
اجوما : برای شام لطفاً تشریف بیارید داخل
ا،ت: باشه
ا،ت و شوگا وارد میشن هاری روبه رو ا،ت میشینه و کوک هم بغل هاری میشینه شوگا هم بغل ا،ت و آقای جئون و پدر ا،ت هم بغل هم میشینن که یهو تهیونگ میاد و از قصد بغل ا،ت میشینه و ا،ت هم بیشتر استرس میگیره
ا،ت ویو
وسط غذا بودم که یهو تهیونگ دستم و گرفت خدا لعنتش کنه اول منو کرد الآنم معلوم نیست داره چیکار میکنه که یهو شوگا هم اون یکی دستمو گرفت خدایا من چه گناهی کردم الان من بدبخت چه خاکی تو سرم کنم که یهو هاری گفت
هاری : ا،ت یه لحظه این سالاد و بگیر
ا،ت: خدا لعنتت کنه من الان چجوری بگیرم (تو ذهنش)
هاری : خوب بگیر دیگه
ا،ت : الان دست کوک و ول کنم یا دست شوگا رو خدا لعنتت کنه
هاری :, خوب ا،ت چرا منتظری بگیر دیگه
پ،ت : ا،ت دخترم چرا نمیگیری
پ،ک: چیزی شده دخترم
ا،ت: نه من فقط
شوگا: فقط چی
کوک : چیزی شده خوب بگو
ا،ت: نه چیزی نشده فقط
ا،ت: وایی الان من بدبخت دست کدومو وا کنم چون دست هر کدوم هم ول کنم اون یکی ناراحت میشه واییی خدایا آخه من چه کار بدی کردم که الان این بلا سرم داره میاد مجبورم دست .............
ا،ت ویو
وایی خدایا باورم نمیشه الان تهیونگ منو کرد ؟
چقدر پشتم درد میکنه واییی رفتم بیرون و دیدم همه نگاه ها رو کنه خدا یا چیکار کنم رفتم پیش بابام و هاری نشستم و دیدم تهیوتگ داره با پوزخند بهم نگاه میکنه حالم داشت از خودم بهم میخورد
پ،ک : ا،ت به نظر استرس داری ؟
ا،ت : من نه
پ،ک : چیزی شده
ا،ت : نه
ا،ت
بعد یکم صحبت رفتم تو حیاط که شوگا اومد سمتم
شوگا: ا،ت میخواستم یه چیز بهت بگم
ا،ت: بگو
شوکا : راستش
اجوما : خانم شما اینجایید
ا،ت: اره چطور
اجوما : برای شام لطفاً تشریف بیارید داخل
ا،ت: باشه
ا،ت و شوگا وارد میشن هاری روبه رو ا،ت میشینه و کوک هم بغل هاری میشینه شوگا هم بغل ا،ت و آقای جئون و پدر ا،ت هم بغل هم میشینن که یهو تهیونگ میاد و از قصد بغل ا،ت میشینه و ا،ت هم بیشتر استرس میگیره
ا،ت ویو
وسط غذا بودم که یهو تهیونگ دستم و گرفت خدا لعنتش کنه اول منو کرد الآنم معلوم نیست داره چیکار میکنه که یهو شوگا هم اون یکی دستمو گرفت خدایا من چه گناهی کردم الان من بدبخت چه خاکی تو سرم کنم که یهو هاری گفت
هاری : ا،ت یه لحظه این سالاد و بگیر
ا،ت: خدا لعنتت کنه من الان چجوری بگیرم (تو ذهنش)
هاری : خوب بگیر دیگه
ا،ت : الان دست کوک و ول کنم یا دست شوگا رو خدا لعنتت کنه
هاری :, خوب ا،ت چرا منتظری بگیر دیگه
پ،ت : ا،ت دخترم چرا نمیگیری
پ،ک: چیزی شده دخترم
ا،ت: نه من فقط
شوگا: فقط چی
کوک : چیزی شده خوب بگو
ا،ت: نه چیزی نشده فقط
ا،ت: وایی الان من بدبخت دست کدومو وا کنم چون دست هر کدوم هم ول کنم اون یکی ناراحت میشه واییی خدایا آخه من چه کار بدی کردم که الان این بلا سرم داره میاد مجبورم دست .............
- ۲۶.۲k
- ۲۷ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط