وقتی که زندگیم عوض شد ۱۱
از جمله اون خدمتکار ها خود یونا و ات بودن که کنار هم وایساده بودن و بعد رئیس(رئیس تهیونگه) و دوستاش اومدن و شروع کردن غذا خوردن وسط های غذا بود که رئیس به یونا گفت براش لیوان بیاره
و یونا لیوان رو آورد و داشت می برد پیش رئیس که یکی از خدمتکار ها یکی از پاهاش جلوی یونا بود و باعث شد یونا به پای اون بخوره و لیوان افتاد روی زمین و شکست و همزمان یونا ام داشت میوفتاد روی شیشه هایی که روی زمین بود که تهیونگ رو هوا گرفتش
ویو ات
شوکه شده بودم که رئیس یونا رو گرفت پس به خاطر همین تا وقتی که جارو رو بیارن شروع کردم شیشه هایی رو که روی زمین بود رو با دست جمع کردن سرم رو آوردم بالا دیدم که تهیونگ همین جوری یونا تو بغلشه و بعد به یونا کمک کرد که وایسه
یونا با شرمندگی گفت:
چوساهامنیدا،چوساهامنیدا
(ببخشید،ببخشید)
تهیونگ با مهربونی گفت: اشکال نداره
ویو جونگ کوک
از کار تهیونگ شوکه شده بودم که به همین راحتی خواهرم رو بغل کرده دیدم که ات پشتمه و داره با دستش خرده شیشه ها رو جمع میکنه تا جارو بیارن و بعد دیدم که روی زمین قطره ی خون داره می چکه سریع بی اختیار بلند شدم و کنار ات رفتم و سریع دستش رو گرفتم سمت خودم دیدم که همین جوری داره از دستش خون میاد ازش پرسیدم:
کنچانا؟
ات: نه گوئنچانا کامساهامنیدا
ادامه دارد...💜
و یونا لیوان رو آورد و داشت می برد پیش رئیس که یکی از خدمتکار ها یکی از پاهاش جلوی یونا بود و باعث شد یونا به پای اون بخوره و لیوان افتاد روی زمین و شکست و همزمان یونا ام داشت میوفتاد روی شیشه هایی که روی زمین بود که تهیونگ رو هوا گرفتش
ویو ات
شوکه شده بودم که رئیس یونا رو گرفت پس به خاطر همین تا وقتی که جارو رو بیارن شروع کردم شیشه هایی رو که روی زمین بود رو با دست جمع کردن سرم رو آوردم بالا دیدم که تهیونگ همین جوری یونا تو بغلشه و بعد به یونا کمک کرد که وایسه
یونا با شرمندگی گفت:
چوساهامنیدا،چوساهامنیدا
(ببخشید،ببخشید)
تهیونگ با مهربونی گفت: اشکال نداره
ویو جونگ کوک
از کار تهیونگ شوکه شده بودم که به همین راحتی خواهرم رو بغل کرده دیدم که ات پشتمه و داره با دستش خرده شیشه ها رو جمع میکنه تا جارو بیارن و بعد دیدم که روی زمین قطره ی خون داره می چکه سریع بی اختیار بلند شدم و کنار ات رفتم و سریع دستش رو گرفتم سمت خودم دیدم که همین جوری داره از دستش خون میاد ازش پرسیدم:
کنچانا؟
ات: نه گوئنچانا کامساهامنیدا
ادامه دارد...💜
۶.۰k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.