بچه میخوام
جیمین: الان بیاین خوش بگذرونیم
و خوردن و به مبل تکیه دادن
تهیونگ: میگم جیمین زنت بهت شک نمیکنه چرا امدی اینجا
جیمین: نه چون بهش گفتم با تهکوک هستم چرا
تهیونگ: هیچی همینجوری (ترس)
جیمین: تهیونگ نکنه چیزی بهش گفتی
تهیونگ: نه بابا این چه حرفی (خند الکی)
جیمین: ته بگو چی گفتی
کوک: بابا ر*ی*ده
جیمین: تههههههههههه
میخواست بلند بشه که گفت: ببین ته بدون که تو فردا زنده نیستی من میدونم با ته
رفت
تهیونگ: اخ به من چه خو تو بهم نگفتی
کوک: هی ته از همین الان میگم روحت شاد ( میخوره )
تهیونگ صورتشو کج میکنه که میبینه یک پسر داره دختر رو اذیت میکنه
تهیونگ: داداش من میرم و میام باشه
کوک: اهوم (مسته )
تهیونگ که میره و به حرف هاشون گوش میکنه
پسره اه چه فکر کردی فکر کردی من بیخیالت میشم هاااااا (آخرش داد)
دختر: بابا ولم کن چرا دست از سر برنمیداری ما خیلی وقته دیگه تموم شوده دوست ندارم ببین ن داااا رررر مممم بفهمم
پسر : فکر نکن زور بزنی آزاد میشی تو مال من میشی و خواهی شود بفهمید
دختر: تف میکنه و میگه تو خواب میبینی
پسر میخواست یک شک بزنه که تهیونگ جلوشو گرفت
تهیونگ: فکر نکنم اجازه بدم دختر رو بزنی
پسر : تو کدوم خری هستی
تهیونگ: والا من ترجمه خر بلد نیستم و از فامیلشون نیستم شاید تو خری و بفهمی چی میگن نه میخوای یکی رو بیارم
پسر : برو ردکارت به نفعته دخالت نکنی
تهیونگ یک مشت زد به یارو و افتاد و گفت: ای وای دیر گفتی که
و دست دختر رو گرفت. و رفت
دختر اصلا تهیونگ رو نمیشناسه چون معلوم نبود از صورتش و تیپش
.......
جیمین بد بخت
جیمین: اییی وای الان من چه کار کنم الان هم مغازها بستن و کسی نیست
وقتی رسید خونه و دید که چراغ ها خاموشه و خدا را شکر میکرد که صورتشو و بدنشون چرخید و صورتشو
زنش : به به آقای پارک الان ساعت ۱ هست خیلی زود امدی توی بار خوش گذشت
جیمین : اء اء ....... عشقم
بزار برات توضیح بدم
و خوردن و به مبل تکیه دادن
تهیونگ: میگم جیمین زنت بهت شک نمیکنه چرا امدی اینجا
جیمین: نه چون بهش گفتم با تهکوک هستم چرا
تهیونگ: هیچی همینجوری (ترس)
جیمین: تهیونگ نکنه چیزی بهش گفتی
تهیونگ: نه بابا این چه حرفی (خند الکی)
جیمین: ته بگو چی گفتی
کوک: بابا ر*ی*ده
جیمین: تههههههههههه
میخواست بلند بشه که گفت: ببین ته بدون که تو فردا زنده نیستی من میدونم با ته
رفت
تهیونگ: اخ به من چه خو تو بهم نگفتی
کوک: هی ته از همین الان میگم روحت شاد ( میخوره )
تهیونگ صورتشو کج میکنه که میبینه یک پسر داره دختر رو اذیت میکنه
تهیونگ: داداش من میرم و میام باشه
کوک: اهوم (مسته )
تهیونگ که میره و به حرف هاشون گوش میکنه
پسره اه چه فکر کردی فکر کردی من بیخیالت میشم هاااااا (آخرش داد)
دختر: بابا ولم کن چرا دست از سر برنمیداری ما خیلی وقته دیگه تموم شوده دوست ندارم ببین ن داااا رررر مممم بفهمم
پسر : فکر نکن زور بزنی آزاد میشی تو مال من میشی و خواهی شود بفهمید
دختر: تف میکنه و میگه تو خواب میبینی
پسر میخواست یک شک بزنه که تهیونگ جلوشو گرفت
تهیونگ: فکر نکنم اجازه بدم دختر رو بزنی
پسر : تو کدوم خری هستی
تهیونگ: والا من ترجمه خر بلد نیستم و از فامیلشون نیستم شاید تو خری و بفهمی چی میگن نه میخوای یکی رو بیارم
پسر : برو ردکارت به نفعته دخالت نکنی
تهیونگ یک مشت زد به یارو و افتاد و گفت: ای وای دیر گفتی که
و دست دختر رو گرفت. و رفت
دختر اصلا تهیونگ رو نمیشناسه چون معلوم نبود از صورتش و تیپش
.......
جیمین بد بخت
جیمین: اییی وای الان من چه کار کنم الان هم مغازها بستن و کسی نیست
وقتی رسید خونه و دید که چراغ ها خاموشه و خدا را شکر میکرد که صورتشو و بدنشون چرخید و صورتشو
زنش : به به آقای پارک الان ساعت ۱ هست خیلی زود امدی توی بار خوش گذشت
جیمین : اء اء ....... عشقم
بزار برات توضیح بدم
- ۳.۳k
- ۳۰ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط