*یونگی*

*یونگی*
از شدت خوشحالی اشک تو چشمام جمع شده بود. این دختر واقعا فوق‌العادس. از وقتی تو چشم اول دیدمش داشت میجنگید اون واقعا با یه قلب میلی به دنیا اومد
گوایون : اما قربان...
یونگی : چی شده
گوایون : به فرمانده کیم اسیب جدی وارد شده و 50 عدد از سربازان جانشونو از دست دادن و 100 نفر مجروح شدن و بقیه خوداروشکر جان سالم ب در بردن
یونگی : ب پرستارا اطلاع رسانی کنید و هر چه زود تر بهشون رسیدگی کنید
گوایون : چشم قربان

ویو ات
ساعت نزدیکای صبح بود پسرا باید میرفتن واسه نتایج امتحانشون. داشتم ب پرستارا کمک میکردم جنازه هارو شناسایی کنیم. واسه خانواده هاشون متاسفم.
جیهوپ : کارت عالی بود. جات بودم عمرا جلوش وایمسادم
ات :اگه تو نبودی عمرا شکستش میدادم
جیهوپ : ولی اون موقع ک بچه رو نجات دادی...کار حیرت انگیزی بود. جات بودم تو جام خشک میشدم
ات : حرفای منفی تورو ضعیف تر میکنه. ب گذشته فک نکن. الان دیگه همه چی تموم شد..هر چند حسم میگه هنوز ادامه داره
جیهوپ : هوم؟
ات : کشتن ایاف کثولو اون قدرا هم سخت نبود. اگه فرمانده واحد شناسایی بود تو کسری از ثانیه میکشتش. ایاف کثولو از بین رف معنی نمیشه که بقیه چشم شینیگامی هم از بین برن. ممکنه هیولاهای دیگه ای پشت ایافکثولو باشن ک چند برابر ازش قوی ترن و ممکنه بشیرت باشون منقرض بشه. یا حتی....خود پادشاه اول قلمرو میلی هم نتونست جلوشون وایسه که جونشو از دست داد. سربازای مجیک ضد ما هستن. ممکنه به هر کاری دست بزارن که میلی رو از بین ببرن. و با رسیدن خبر شکست ایاف کثولو توسط میلی عمرا یه جا اروم بگیرن.
جیهوپ : حق با توعه. از الان باید سخت تر از قبل تمرین کنیم و واسه اینده اماده باشیم
سری تکون دادم ک حس کردم یکی داره شنلمو میکشه برگشتم دیدم همون دختر بچه ایه که نجاتش دادم