وقتی بهت خیانت میکنه و...p1
#استری_کیدز #فلیکس #سناریو
با ذوق به عکسای سونوگرافیت نگاه میکردی،باورت نمیشد قراره مامان بشی و با فلیکس تشکیل خانواده بدی. روی شکم برآمدت دستی کشیدی
+دخترم نظرت چیه بریم خرید هوم؟
به سمت کمدت رفتی یه لباس راحت انتخاب کردی،حاضر شدی و از خونه بیرون زدی
•پرش زمانی•
از سیسمونی فروشی بیرون اومدی
+خب قشنگ مامان اینم از لباسات،حالا یکم بریم واسه مامانی خرید کنیم
پشت ویترین یه فروشگاه لباس قرمزی بود که حسابی خودنمایی میکرد؛میدونستی فلیکس رنگ قرمز خیلی دوست داره پس تصمیم گرفتی امتحانش کنی،میخواستی وارد فروشگاه بشی که با دیدن صحنه ای سر جات خشکت زد
اون شوهرت بود؟عشق زندگیت بود؟داشتی درست میدیدی؟اشک توی چشمات جمع شد...
فلیکس در حال برانداز کردن اندام دختری بود که اون لباس قرمز رو به تن کرده بود و اون رو با واژه هایی صدا میزد که هر روز از زبونش میشنیدی و فکر میکردی مخصوص توعه
×چطوره؟
-خیلی قشنگه عشقم
به دختر نزدیک شد و دستشو دور کمر دختر گذاشت
-هر چیزی که بپوشی قشنگه
و بوسه ای روی لبای دختر گذاشت
اشکات با شدت بیشتری میریختن؛باورت نمیشد این همون مردی باشه که هر روز با عشق بهت نگاه میکرد و با حرفاش بهت آرامش میداد و عشق میورزید
مرد سرشو برگردوند و با دیدن زنی که با چشمای خیس بهش نگاه میکرد شوکه شد. سریع جلو رفت
-ات...
+جلو نیاااا
-ات..م....من
+گقتم جلو نیااااا*با داد و صدای لرزون*
مرد سرجاش ایستاد و زن عقب عقب رفت و همینطور که گریه میکرد بدون زدن هیچ حرفی از اونجا رفت
با ذوق به عکسای سونوگرافیت نگاه میکردی،باورت نمیشد قراره مامان بشی و با فلیکس تشکیل خانواده بدی. روی شکم برآمدت دستی کشیدی
+دخترم نظرت چیه بریم خرید هوم؟
به سمت کمدت رفتی یه لباس راحت انتخاب کردی،حاضر شدی و از خونه بیرون زدی
•پرش زمانی•
از سیسمونی فروشی بیرون اومدی
+خب قشنگ مامان اینم از لباسات،حالا یکم بریم واسه مامانی خرید کنیم
پشت ویترین یه فروشگاه لباس قرمزی بود که حسابی خودنمایی میکرد؛میدونستی فلیکس رنگ قرمز خیلی دوست داره پس تصمیم گرفتی امتحانش کنی،میخواستی وارد فروشگاه بشی که با دیدن صحنه ای سر جات خشکت زد
اون شوهرت بود؟عشق زندگیت بود؟داشتی درست میدیدی؟اشک توی چشمات جمع شد...
فلیکس در حال برانداز کردن اندام دختری بود که اون لباس قرمز رو به تن کرده بود و اون رو با واژه هایی صدا میزد که هر روز از زبونش میشنیدی و فکر میکردی مخصوص توعه
×چطوره؟
-خیلی قشنگه عشقم
به دختر نزدیک شد و دستشو دور کمر دختر گذاشت
-هر چیزی که بپوشی قشنگه
و بوسه ای روی لبای دختر گذاشت
اشکات با شدت بیشتری میریختن؛باورت نمیشد این همون مردی باشه که هر روز با عشق بهت نگاه میکرد و با حرفاش بهت آرامش میداد و عشق میورزید
مرد سرشو برگردوند و با دیدن زنی که با چشمای خیس بهش نگاه میکرد شوکه شد. سریع جلو رفت
-ات...
+جلو نیاااا
-ات..م....من
+گقتم جلو نیااااا*با داد و صدای لرزون*
مرد سرجاش ایستاد و زن عقب عقب رفت و همینطور که گریه میکرد بدون زدن هیچ حرفی از اونجا رفت
۱۵.۵k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.