پادشاه : این دو نفر رو به اتاقشون راهنمایی کن
پادشاه : این دو نفر رو به اتاقشون راهنمایی کن
مغز نخودی بدبخت : بله چشم حراست ...
حراست : بیاید اینجا
تهیونگ : یعنی چی من از جام تکون نمیخورم
حراست : مگه با تو نیستم میگم بلد شو
جونگ کوک : چرا باید به حرف یه مشت مغز نخودی گوش بدم ؟
(خلاصه با دعوا زد و خورد فحش کشی با حراست رفتن تو اتاقاشون )
تهیونگ : باور کن اگه از اینجا آزاد شم زندگی برات نمیزارم
حدودو پنج دقیقه گذشته بود که صدای در زدن اومد
تهیونگ : درقفله
....:میدونم میخوام ببینم میتونم بیام تو ؟
تهیونگ : اَههههه بیا تو
......:سلام اسم من آیسانه من اومدم که کمکت کنم از اینجا بیای بیرون
تهیونگ : ِهه چه پادشاه دست دلبازی برای زندانیِ خودش کمک دست میفرسته شوخیِ قشنگی بود
آیسان : من شوخی نمیکنم از طرف شاه هم نیومدم خب من دختر خوندیه پادشاهم ولی اون نمیخواد کسی بفهمه که من وجود دارم اون برای این که مقام خودشو نگه داره همع کاری میکنه خیلی از ادما مثل تو و اون دوستت که اسمش درست یادم نیست فکر کن...
تهیونگ : اسمش جونگ کوکه
آیسان : اها اره خب داشتم میگفتم خیلی از ادما مثل تو و دوستت جونگ کوک رو زندانی کرده و بعد یه مدت اممم اونارو به قتل رسونده
تهیونگ : جونگ کوک دوست من نیست خیلی فرا تر از یه دوسته خب گفتی چه مدت زندانیا رو نگه میداره
آیسان : اممم بعضیارو دو روز بعضیارو ۲۰ سال تایم مشخصی نداره من اومدم اینجا که کمکتون کنم پس بهتره هر کاری میگم بکنی
تهیونگ : وایسا وایسا اومدی به ما کمک کنی یا دستور بدی
آیسان : خیلیا مثل تو اومدن و رفتن بعضیا هم اودن ولی برون نرفتن تا ابد اینجا موندن من میخوام زنده بمونید اگرم که نمیخوایین کمکتون کنم اشکالی نداره تصمیم باشماست فقط بگم که همهی اینارو به جونگ کوک هم گفتم
تهیونگ : اون چی بهت گفت
آیسان : قبول کرد .... بهتره توهم قبول کنی
تهبونگ :گفتی اسمت آیسانه مال اینجا نیستی نه ؟
آیسان : نه من از ایران اودم کلاً تا ۳ سالگیم اونجا بودم بعدش اودم کره وقتی که ۱۲ سالم شد برگشتم ایران الان فقط چند ماهِ که اومدم اینجا
تهیونگ : اها که اینطور .. من میتونم جونگ کوک رو ببینم
آیسان : الان ؟ ببین فقط یه کبار میتونید همو ببینید تازه همین یه دفعه هم باید خیلی دزدکی برید
تهیونگ : پس یعنی نمیتونم همین یه بار همین یه بار میخوام ببینمش ممکنه منو فرا بکشم ممکنه ده سال بعد بکشن
میخوان ببینمش
آیسان : باشه پس بجنب نباید کسی ببینه ! بیا بدو از این پله ها بیا اونور میبیننت !
تهیونگ : اتاق جونگ کوک کجاست ؟
آیسان : آخرین طبقه باید زود بری زود برگردی پس بدو
تهیونگ : خب یه نشونی بده خودم میرم اتاقشو پیدا میکنم
آیسان : روی در اتاقشم نوشته j78 درش سبز تیرهاس
تهیونگ : .......
مغز نخودی بدبخت : بله چشم حراست ...
حراست : بیاید اینجا
تهیونگ : یعنی چی من از جام تکون نمیخورم
حراست : مگه با تو نیستم میگم بلد شو
جونگ کوک : چرا باید به حرف یه مشت مغز نخودی گوش بدم ؟
(خلاصه با دعوا زد و خورد فحش کشی با حراست رفتن تو اتاقاشون )
تهیونگ : باور کن اگه از اینجا آزاد شم زندگی برات نمیزارم
حدودو پنج دقیقه گذشته بود که صدای در زدن اومد
تهیونگ : درقفله
....:میدونم میخوام ببینم میتونم بیام تو ؟
تهیونگ : اَههههه بیا تو
......:سلام اسم من آیسانه من اومدم که کمکت کنم از اینجا بیای بیرون
تهیونگ : ِهه چه پادشاه دست دلبازی برای زندانیِ خودش کمک دست میفرسته شوخیِ قشنگی بود
آیسان : من شوخی نمیکنم از طرف شاه هم نیومدم خب من دختر خوندیه پادشاهم ولی اون نمیخواد کسی بفهمه که من وجود دارم اون برای این که مقام خودشو نگه داره همع کاری میکنه خیلی از ادما مثل تو و اون دوستت که اسمش درست یادم نیست فکر کن...
تهیونگ : اسمش جونگ کوکه
آیسان : اها اره خب داشتم میگفتم خیلی از ادما مثل تو و دوستت جونگ کوک رو زندانی کرده و بعد یه مدت اممم اونارو به قتل رسونده
تهیونگ : جونگ کوک دوست من نیست خیلی فرا تر از یه دوسته خب گفتی چه مدت زندانیا رو نگه میداره
آیسان : اممم بعضیارو دو روز بعضیارو ۲۰ سال تایم مشخصی نداره من اومدم اینجا که کمکتون کنم پس بهتره هر کاری میگم بکنی
تهیونگ : وایسا وایسا اومدی به ما کمک کنی یا دستور بدی
آیسان : خیلیا مثل تو اومدن و رفتن بعضیا هم اودن ولی برون نرفتن تا ابد اینجا موندن من میخوام زنده بمونید اگرم که نمیخوایین کمکتون کنم اشکالی نداره تصمیم باشماست فقط بگم که همهی اینارو به جونگ کوک هم گفتم
تهیونگ : اون چی بهت گفت
آیسان : قبول کرد .... بهتره توهم قبول کنی
تهبونگ :گفتی اسمت آیسانه مال اینجا نیستی نه ؟
آیسان : نه من از ایران اودم کلاً تا ۳ سالگیم اونجا بودم بعدش اودم کره وقتی که ۱۲ سالم شد برگشتم ایران الان فقط چند ماهِ که اومدم اینجا
تهیونگ : اها که اینطور .. من میتونم جونگ کوک رو ببینم
آیسان : الان ؟ ببین فقط یه کبار میتونید همو ببینید تازه همین یه دفعه هم باید خیلی دزدکی برید
تهیونگ : پس یعنی نمیتونم همین یه بار همین یه بار میخوام ببینمش ممکنه منو فرا بکشم ممکنه ده سال بعد بکشن
میخوان ببینمش
آیسان : باشه پس بجنب نباید کسی ببینه ! بیا بدو از این پله ها بیا اونور میبیننت !
تهیونگ : اتاق جونگ کوک کجاست ؟
آیسان : آخرین طبقه باید زود بری زود برگردی پس بدو
تهیونگ : خب یه نشونی بده خودم میرم اتاقشو پیدا میکنم
آیسان : روی در اتاقشم نوشته j78 درش سبز تیرهاس
تهیونگ : .......
۱۰۴
۰۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.