"ᴜɴᴋɴᴏᴡɴ ᴛᴏʀᴛᴜʀᴇʀ"
"ᴜɴᴋɴᴏᴡɴ ᴛᴏʀᴛᴜʀᴇʀ"
"ویو راشل"
جیمین: بهتره بریم
به راه ادامه دادیم تو شک حرفی که زد بودم ؛ ولی وقتی دیدم همه دخترا با چه ذوق و هیجانی بهش نگاه میکنن حرصم بیشتر شد
چرا دخترایه اینجا اینطورین؟
تا یه پسر خوشگل میبینن قش و ضعف میرن
وای خو اصلا به من چه؟
به جلوم نگاه کردم خدایا فقط همینو کم داشتم
میا و اون دوتا جادوگر دور ورش
جلوم وایساد و با اون قیافه طلب کارش بهم نگاه کرد
میا: با دیدنت حالم به هم میخوره...
یه دفعه انگار متوجعه چییزی شد هول هولکی به پشتم نگاه کرد
جیمین: چرا وایسادی؟
میا یه دفعه حمله ور شد طرفشو بازوشو گرفت
میا: این دختره؟ یکم عقب موندسس معلوم از کدوم کوه امده...ولی فک کنم من لیاقتتونو داشته باشم
وای عجب ادمیه ها
اصلا چرا دست جیمین و گرفته؟
جیمین چرا اجازه داده بهش؟
وای خدا یجور حرف میزنم انگار مهمه برام ..
با چشم غوره ایی که به میا رفتم به راهم ادامه دادم
یه دفعه از هیجان نیشم باز شد
درسته میا داشت توجه جیمین و جلب میکرد ، ولی نگاهایه جیمین کلا رو من بود خدااا😁😁😁
وای به خودت بیا دختر....
رفتم داخل حیاط رویه نیمکت زیر درخت نشستم ...
هعی اون جیمین اونقدر ازم تعریف کرد ...الان یکی بهتر پیدا کرده...
هعی خدا چه توفعه ایی دارم؟
میا خیلی ازم من بهتر و سر تره
نا امید به بطریه رو دستم زول زدم
که کسسی کنارم نشست
توجعه ایی نکردم و داخل خیالاتم بودم که دست کسی دور گردنم حلقه شد
سرمو برگردوندم که جیمین خیل ریلکس پاهاش و رو هم انداخته بودو و به جلوش نگاه میکرد
خواستم یکم فاصله بگیرم که نزاشت
جیمین: نبابا...خوشم امد دخترایه اینجا بدم نیستن ...دلم میخواد هر روز بیام اینجا و دافاتونو دید بزنم
اییش مرتیکه هیز
جیمین: ولی چه کنیم گه یه راشی خانومی دلمونو برده ..
و دوباره همون احساس ....قلبم داشت از جاش درمیومد
حتی متوجه زنگ نشدم
صودتشو به طرفم چرخوند
جیمین: باید بریم کلاس...چیه؟ محو زیباییام شدی؟
چندتا پلک زدم و سری پا شدم
راشی: چی؟ چیداری میگی؟
و سرمو انداختم پایین و رفتم سمت ساختمون
جیمین: خوب بابا پس نیوفتی( خنده )
وای خدا ،سرعتم و زیاد کردم و وارد کلاس شدم
سرمو گذاشتم رو میز چندتا نفس عمیق کشیدم که دوباره کسی کنارم نشست
وای خدا دست سرم بر نمیداره ، یه دفعه سرمو بلند کردم و
راشل: عه برو یجا دیگه اینجا جایه تو...
ای وای
جیهوپ: چی؟...تا اونجا که میدونم من اینجا میشینم( مهربون
راشل : ببخشیدد وتقعا حواسم نبود
جیهوپ: اشکال نداره...راشل؟
راشل: بله؟
جیهوپ: حالت خوبه؟ احساس میکنم یکم دست پاچه شدی
راشل: خوبم...راستشش...یه سوال.
جیهوپ : بگو
راشل : تا به حال شده کسی که خیلی جذاب و خوشتیپه و یکم قاطیه و اینکه چند ساعت از اشنایت باهاش بگذره ولی .ولی حس کنی بهم علاقه پیدا کردی؟
"ویو راشل"
جیمین: بهتره بریم
به راه ادامه دادیم تو شک حرفی که زد بودم ؛ ولی وقتی دیدم همه دخترا با چه ذوق و هیجانی بهش نگاه میکنن حرصم بیشتر شد
چرا دخترایه اینجا اینطورین؟
تا یه پسر خوشگل میبینن قش و ضعف میرن
وای خو اصلا به من چه؟
به جلوم نگاه کردم خدایا فقط همینو کم داشتم
میا و اون دوتا جادوگر دور ورش
جلوم وایساد و با اون قیافه طلب کارش بهم نگاه کرد
میا: با دیدنت حالم به هم میخوره...
یه دفعه انگار متوجعه چییزی شد هول هولکی به پشتم نگاه کرد
جیمین: چرا وایسادی؟
میا یه دفعه حمله ور شد طرفشو بازوشو گرفت
میا: این دختره؟ یکم عقب موندسس معلوم از کدوم کوه امده...ولی فک کنم من لیاقتتونو داشته باشم
وای عجب ادمیه ها
اصلا چرا دست جیمین و گرفته؟
جیمین چرا اجازه داده بهش؟
وای خدا یجور حرف میزنم انگار مهمه برام ..
با چشم غوره ایی که به میا رفتم به راهم ادامه دادم
یه دفعه از هیجان نیشم باز شد
درسته میا داشت توجه جیمین و جلب میکرد ، ولی نگاهایه جیمین کلا رو من بود خدااا😁😁😁
وای به خودت بیا دختر....
رفتم داخل حیاط رویه نیمکت زیر درخت نشستم ...
هعی اون جیمین اونقدر ازم تعریف کرد ...الان یکی بهتر پیدا کرده...
هعی خدا چه توفعه ایی دارم؟
میا خیلی ازم من بهتر و سر تره
نا امید به بطریه رو دستم زول زدم
که کسسی کنارم نشست
توجعه ایی نکردم و داخل خیالاتم بودم که دست کسی دور گردنم حلقه شد
سرمو برگردوندم که جیمین خیل ریلکس پاهاش و رو هم انداخته بودو و به جلوش نگاه میکرد
خواستم یکم فاصله بگیرم که نزاشت
جیمین: نبابا...خوشم امد دخترایه اینجا بدم نیستن ...دلم میخواد هر روز بیام اینجا و دافاتونو دید بزنم
اییش مرتیکه هیز
جیمین: ولی چه کنیم گه یه راشی خانومی دلمونو برده ..
و دوباره همون احساس ....قلبم داشت از جاش درمیومد
حتی متوجه زنگ نشدم
صودتشو به طرفم چرخوند
جیمین: باید بریم کلاس...چیه؟ محو زیباییام شدی؟
چندتا پلک زدم و سری پا شدم
راشی: چی؟ چیداری میگی؟
و سرمو انداختم پایین و رفتم سمت ساختمون
جیمین: خوب بابا پس نیوفتی( خنده )
وای خدا ،سرعتم و زیاد کردم و وارد کلاس شدم
سرمو گذاشتم رو میز چندتا نفس عمیق کشیدم که دوباره کسی کنارم نشست
وای خدا دست سرم بر نمیداره ، یه دفعه سرمو بلند کردم و
راشل: عه برو یجا دیگه اینجا جایه تو...
ای وای
جیهوپ: چی؟...تا اونجا که میدونم من اینجا میشینم( مهربون
راشل : ببخشیدد وتقعا حواسم نبود
جیهوپ: اشکال نداره...راشل؟
راشل: بله؟
جیهوپ: حالت خوبه؟ احساس میکنم یکم دست پاچه شدی
راشل: خوبم...راستشش...یه سوال.
جیهوپ : بگو
راشل : تا به حال شده کسی که خیلی جذاب و خوشتیپه و یکم قاطیه و اینکه چند ساعت از اشنایت باهاش بگذره ولی .ولی حس کنی بهم علاقه پیدا کردی؟
۲۳.۴k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.