part:⁹
part:⁹
یهو یه تفنگ از جیبش در آورد و یه شلیک به شکمم کرد کسی نفهمید چون صدای آهنگ خیلی زیاد بود
مرده گفت
م:دیگه از این گوه خوریا نکنیا
با بدبختی رفتم به سمت اتاقی که بچه ها داخلش بودن و در و باز کردم و نگاه بچه افتاد به من که بی حال بودم رفتم تو اتاق گفتم
+هیون...
بعد غش کردم و آخرین چیزی که دیدم سیاهی مطلق بود
ویو خودم🤣
لونا غش کرد و هیون دوید سمتش و با سرعت اونو در بغل گرفت و بعد برآید استایل بغلش کرد و برد به سمت بیمارستان و وارد شد
هیون داد زد
_زود باشید بیاید حالش خیلی بده
پ:آروم باشید الان برانکارد میاریم (یاد اون اهنگه افتادم که میگه برانکارد بیارید منو روش بزارید که من خرد و خمیرم🤣)
خلاصه لونا رو بردن اتاق عمل
ویو هیونجین
لونا خیلی حالش بد بود الانم ۴ ساعته که تو اون اتاق هست واقعا نگرانش شدم
داشتم فکر میکردم که دکتر با لباس خونی اومد بیرون منم سریع رفتم پیشش و با نگرانی گفتم
_حالش چطوره؟خوبه؟چیزیش که نشده؟!
د:آروم باشید حالش خوبه
_خیلی ممنون میتونم برم ببینمش؟!
د:آره حتما...من رفع زحمت کنم
_حتما خدانگهدار
دکتر رفت و منم رفتم پیش لونا و کنارش نشستم
_لونا میشه زودتر بهوش بیای
چند دقیقه داشتم باهاش حرف میزدم که یهو چشماشو باز کرد
ویو لونا
چشمامو باز کردم و چند بار پلک زدم تا به نور عادت کنه کمی دقت کردم دیدم هیون کنارم نشسته و من تو بیمارستانم (تمام اتفاق ها یادش اومده)
+هیون من چم شد
_غش کردی اوردمت بیمارستان و الان درد نداری؟!
+نه حالم خوبه فقط یکم شکمم میسوزه
_عیب نداره عمل شدی
+چیییی
لونا خواست بلند شه که درد بدی تو شکمش به وجود اومد
+آییییی
_چی شد حالت خوبه
+اره فقط یکم درد گرفت
فقط کی مرخص میشم؟!
_دکتر گفت که دوروز باید بمونی
+اه حوصله ندارم...بعدم ما مدرسه داریممم
_لونا لجبازی نکنن
+رو حرف من حرف نزن من خودم دوست دارم الان مرخص بشم
_باشه هرچی تو بگی
خلاصه لونا مرخص شد و رفت عمارتشون و وارد شد
م:لونا چت شده دخترم ایشون کی هستن
+هیچی فقط یکی میخواست یه نفرو تیر بزنه که خورد به من و ایشون هم دوستم هستن
_خوشبختم خاله جون
م:منم همینطور پسرم
رفتیم داخل
+بابا تیست؟!
م:نه رفته سفر کاری
+اها من و هیون میریم داخل اتاقم اگه شام آماده شد بهم خبر بده
م:باشه
با هیون رفتیم داخل اتاقم و من نشستم رو تختم
+وای هیچ جا خونه خود آدم نمیشه
_میخنده
+به چی میخندی
_کیوتی
امیدوارم خوشتون بیاد 😈💜
یهو یه تفنگ از جیبش در آورد و یه شلیک به شکمم کرد کسی نفهمید چون صدای آهنگ خیلی زیاد بود
مرده گفت
م:دیگه از این گوه خوریا نکنیا
با بدبختی رفتم به سمت اتاقی که بچه ها داخلش بودن و در و باز کردم و نگاه بچه افتاد به من که بی حال بودم رفتم تو اتاق گفتم
+هیون...
بعد غش کردم و آخرین چیزی که دیدم سیاهی مطلق بود
ویو خودم🤣
لونا غش کرد و هیون دوید سمتش و با سرعت اونو در بغل گرفت و بعد برآید استایل بغلش کرد و برد به سمت بیمارستان و وارد شد
هیون داد زد
_زود باشید بیاید حالش خیلی بده
پ:آروم باشید الان برانکارد میاریم (یاد اون اهنگه افتادم که میگه برانکارد بیارید منو روش بزارید که من خرد و خمیرم🤣)
خلاصه لونا رو بردن اتاق عمل
ویو هیونجین
لونا خیلی حالش بد بود الانم ۴ ساعته که تو اون اتاق هست واقعا نگرانش شدم
داشتم فکر میکردم که دکتر با لباس خونی اومد بیرون منم سریع رفتم پیشش و با نگرانی گفتم
_حالش چطوره؟خوبه؟چیزیش که نشده؟!
د:آروم باشید حالش خوبه
_خیلی ممنون میتونم برم ببینمش؟!
د:آره حتما...من رفع زحمت کنم
_حتما خدانگهدار
دکتر رفت و منم رفتم پیش لونا و کنارش نشستم
_لونا میشه زودتر بهوش بیای
چند دقیقه داشتم باهاش حرف میزدم که یهو چشماشو باز کرد
ویو لونا
چشمامو باز کردم و چند بار پلک زدم تا به نور عادت کنه کمی دقت کردم دیدم هیون کنارم نشسته و من تو بیمارستانم (تمام اتفاق ها یادش اومده)
+هیون من چم شد
_غش کردی اوردمت بیمارستان و الان درد نداری؟!
+نه حالم خوبه فقط یکم شکمم میسوزه
_عیب نداره عمل شدی
+چیییی
لونا خواست بلند شه که درد بدی تو شکمش به وجود اومد
+آییییی
_چی شد حالت خوبه
+اره فقط یکم درد گرفت
فقط کی مرخص میشم؟!
_دکتر گفت که دوروز باید بمونی
+اه حوصله ندارم...بعدم ما مدرسه داریممم
_لونا لجبازی نکنن
+رو حرف من حرف نزن من خودم دوست دارم الان مرخص بشم
_باشه هرچی تو بگی
خلاصه لونا مرخص شد و رفت عمارتشون و وارد شد
م:لونا چت شده دخترم ایشون کی هستن
+هیچی فقط یکی میخواست یه نفرو تیر بزنه که خورد به من و ایشون هم دوستم هستن
_خوشبختم خاله جون
م:منم همینطور پسرم
رفتیم داخل
+بابا تیست؟!
م:نه رفته سفر کاری
+اها من و هیون میریم داخل اتاقم اگه شام آماده شد بهم خبر بده
م:باشه
با هیون رفتیم داخل اتاقم و من نشستم رو تختم
+وای هیچ جا خونه خود آدم نمیشه
_میخنده
+به چی میخندی
_کیوتی
امیدوارم خوشتون بیاد 😈💜
۸.۷k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.