زندگی نامه ونگوگ:))
بعد مدتی که ونگوگ حالش بهتر شد، نقاشی رو دوباره از سر گرفت و بخاطر نبود گوگن، احساس پوچی و غمش چند برابر شده بود. اون دیوانه وار نقاشی میکرد. در حدی که وقتی مردم میدیدنش، با انگشت بهش اشاره میکردن و میگفتن: اون دیوونهاست!!
ونگوگ توی یکی از نامه ها به برادرش چنین نوشت: «آنچه از من مانده، جسدی نیمه ویران و ذهنی آشفته است که برای تو پانزده هزار فرانک تمام شده ...»
نامه های ونگوگ توی اون ایام، همه اشاره به این موضوع داشتن که: «جامعه، همه نقاشان جدید را دیوانه می داند، و چون چنین است عجیب نیست که نقاشان هم دیوانه بشوند!» و در نامه ی دیگه ای نوشت : «من هر چه دیوانه تر باشم به همان نسبت هنرمند ترم!!»
4/6
ونگوگ توی یکی از نامه ها به برادرش چنین نوشت: «آنچه از من مانده، جسدی نیمه ویران و ذهنی آشفته است که برای تو پانزده هزار فرانک تمام شده ...»
نامه های ونگوگ توی اون ایام، همه اشاره به این موضوع داشتن که: «جامعه، همه نقاشان جدید را دیوانه می داند، و چون چنین است عجیب نیست که نقاشان هم دیوانه بشوند!» و در نامه ی دیگه ای نوشت : «من هر چه دیوانه تر باشم به همان نسبت هنرمند ترم!!»
4/6
۱.۷k
۱۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.