ددی فاکر من 𝕡𝕒𝕣𝕥 : ¹⁰

``لینا``
ی نفر امد دنبالمون
توی ماشین ک بودم یهو کوک امد جلوم و لبمو بوسید
_خوبی؟
+ممنون*سرد*
.
.
``کوک``
وقتی جوابمو با سردی داد
خیلی شکستم:)
دلم میخواست عین قبلا شیم ولی نمیشه
.
.
``یونا``
انقدر جیمین شکنجم کرده بود
کل بدنم درد میکرد
میخواستم بلند شم برم بیرون ک دیدم پر قفله
درو هی هول میدادم هیچ فایده ای نداشت
داد کشیدم بازم فایده ای نداشت
.
.
``جیمین``
بعد چند ماه بلاخره یه غذای خونگی از دست پخت اجوما شی خوردم
.
.
``اجوما``
سلام من اجوما هستم
خدمتکار این عمارت
جیمین منو عین مادر خودش میدونه
منم اونو عین پسر خودم
.
.
``کوک``
تصمیم گرفتم وقتی رسیدیم عمارت جیمین
تهدیدش کنم تا بگم یونا کجاست
.
.
«فلش نکست به عمارت جیمین»
.
.
``جیمین``
درو باز کردم ک دیدم کوک یه اسلحه رو سرم گذاشت
+ک.ک.ک.کوک اونو ور دار ن. نکن ورش دار
_نه نه نه *پوزخند*
/تو برو عقب بیبیم
_اگر یونا رو بم ندی
لینا رو جلوی چشمای خودت میکشم
/تو جرعت نداری
_دارم خوبم دارم
.
.
``جیمین``
بعد اون حرفش رفت سمت لینا و.....
.
.
.
.
✩.･*:｡≻───── ⋆♡⋆ ─────.•*:｡✩
خماری🗿
حمایت یادتون نره:)
شرط: ³⁰ لایک
بچه ها لطفا پست معرفی فیک رو بخونید
و تعداد پارت و تعداد فصل رو در جریان داشته باشید :)