رفتم پشت صندق و رو صندلی نشسم دی جی امده بود و داشت موزیک
رفتم پشت صندق و رو صندلی نشسم دی جی امده بود و داشت موزیک و اماده میکرد
و بقیه هم داشتن نور پردازی و بقیه کارارو اناده میکرد ب دخترایی که با لباسای باز بدن نما وایساده بودن که ز//یر خواب ادما بشن نگاه میکردم تنها وقای که خداروشکر میکردم کسی نمیدونه دخترم دیدن اینا بود یکی از بچه ها ب اسم فیلیکس ب کلم زد برگشتم سمتش
فیلیکس: چیه ؟ دلت میخواد؟
با تعحب برگشتم سمتش
بورام: چی؟
فیلیکس: دخترارو دید میزنی
همه اینارو با نیش باز و شیطنت گف
از جام بلند شدم
رو بهش گفتم:
_ بیخیال پسر ... از نظر من اونا هیچی جز ه/ر/ز/ه نیستن
با خنده بلند گفت:
_ برا همین دیگه میتونی داشته باشیشون
بورام: دا بیخیال تروخدا از این چیی ا خوشم نمیاد
داشتم رد میشدم که گف:
_ راستی..
با تعجب سمتش بر گشتم که ادامه داد:
_..... تو چرا انقدر ظریفی؟
بورام: چی
فیلیکس: خیلی ریزی و پوستت مثل پوست بچس و بدن و هیکل کوچیکی داری ...چرا؟
بورام: شنیتیکیه تو خانوادمون
فیلیکس : اوهوم..... این چند ماه زیاد حرف نمیزدی نظزت چیه دوست شیم ؟
دوست؟ اونم با پسررررر؟ مننم؟
شاید تجربه خوبی باشه
بورام: اوکی من پارک بورامم
با لبخند دستشو سمت دراز کردو گفت :
_ منم لی فیلیکسم
دستمو با تردید تو دستش گزاشتم گفتم:
خوشبختم
فیلیکس: همچنین
یدفعه دسمو بالا اورو با تعجب بش نگاه کرد و گف:
_ پسررررر دستات خیلی کوچولو انننن
دستمو جدا کردم با لبخند گفتم:
_ بسه چیکار ب من داری پاشو بریم سر کار
متقابل لبخند زد گف:
_ اره بدو بریم
ساعت 11بود که کل بار برای ی مجلس کوچیک و کاری اجاره شده بود ولی کمکم مست شدن و دخترارو تو بغلشون میگیرفتن و ل//مسشون میکردن
ابرو هر چی مرده بردن
چشم ب یه مرد خورد که بر عکس بقبه سنش کمتر میخورد حدودا 29یا28 اخم داشت و اجازه نمیداد دختری سمتش بره ک فقط نوشیدنی میخورد
و بقیه هم داشتن نور پردازی و بقیه کارارو اناده میکرد ب دخترایی که با لباسای باز بدن نما وایساده بودن که ز//یر خواب ادما بشن نگاه میکردم تنها وقای که خداروشکر میکردم کسی نمیدونه دخترم دیدن اینا بود یکی از بچه ها ب اسم فیلیکس ب کلم زد برگشتم سمتش
فیلیکس: چیه ؟ دلت میخواد؟
با تعحب برگشتم سمتش
بورام: چی؟
فیلیکس: دخترارو دید میزنی
همه اینارو با نیش باز و شیطنت گف
از جام بلند شدم
رو بهش گفتم:
_ بیخیال پسر ... از نظر من اونا هیچی جز ه/ر/ز/ه نیستن
با خنده بلند گفت:
_ برا همین دیگه میتونی داشته باشیشون
بورام: دا بیخیال تروخدا از این چیی ا خوشم نمیاد
داشتم رد میشدم که گف:
_ راستی..
با تعجب سمتش بر گشتم که ادامه داد:
_..... تو چرا انقدر ظریفی؟
بورام: چی
فیلیکس: خیلی ریزی و پوستت مثل پوست بچس و بدن و هیکل کوچیکی داری ...چرا؟
بورام: شنیتیکیه تو خانوادمون
فیلیکس : اوهوم..... این چند ماه زیاد حرف نمیزدی نظزت چیه دوست شیم ؟
دوست؟ اونم با پسررررر؟ مننم؟
شاید تجربه خوبی باشه
بورام: اوکی من پارک بورامم
با لبخند دستشو سمت دراز کردو گفت :
_ منم لی فیلیکسم
دستمو با تردید تو دستش گزاشتم گفتم:
خوشبختم
فیلیکس: همچنین
یدفعه دسمو بالا اورو با تعجب بش نگاه کرد و گف:
_ پسررررر دستات خیلی کوچولو انننن
دستمو جدا کردم با لبخند گفتم:
_ بسه چیکار ب من داری پاشو بریم سر کار
متقابل لبخند زد گف:
_ اره بدو بریم
ساعت 11بود که کل بار برای ی مجلس کوچیک و کاری اجاره شده بود ولی کمکم مست شدن و دخترارو تو بغلشون میگیرفتن و ل//مسشون میکردن
ابرو هر چی مرده بردن
چشم ب یه مرد خورد که بر عکس بقبه سنش کمتر میخورد حدودا 29یا28 اخم داشت و اجازه نمیداد دختری سمتش بره ک فقط نوشیدنی میخورد
۳.۵k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.