ادامه 🪩عشقـ ِرومخـp²
×خیلی خوب! بایه مسابقه بوکس چطوری؟ همواره پوزخند ترسناکشو بر لب داشت. چه وون فرم مناسبشو گرفت و گفت -بیا شروع کنیم! $پوزخند فرد × محو شد و روبه روی چه وون با فرم مناسب جنگیدن ایستاد و یه نگاه به دوستش یعنی فرد÷ انداخت. ÷خیلی خوب. اگه ما بردیم شماها باید ازین دانشگاه برید و اگه شما بردید هر کاری بگید انجام میدیم $گارام نگران شد و با چشمای از حدقه درومده به چه وون که با اطمینان کامل از بردش به × خیره شده بود نگاه کرد. -قبوله. حالا اگه سخنرانی تون تموم شد، شروع کنیم؟!
$چه وون بعد از گفتن این حرف اولین حرکتو زد و × جاخالی داد و حرکت بعدی رو به چه وون زد. چه وون هم با یه حرکت، حرکت × رو به خودش برگردوند!
...
$بعد از 10 مین همچنان به مبارزه ادامه میدادن و جمعیت دورشون هم بیشتر شده بود! هردو به نفس نفس افتاده بودن! چه وون و گارام اولین کسایی بودن که جرعت کرده بودن رو حرف اون دوتا حرف بزنن و همین باعث شده بود که تو چشم بقیه شاید دوتا قهرمان به وجود اومده بودن!
در نهایت حواس فرد × به یکی از دبیرا که پشت بچه ها بی تفاوت درحال تماشا بودن پرت شد و چه وون از فرصت استفاده کرد و با یه حرکت اون رو به زمین کوبوند و اینجوری مبارزه شون تموم شد.
-چیشد یهو؟ قرار نبود از یه جوجه کوچولو شکست بخوری که*نفس نفس زنان اینارو میگه* $فرد ×پاشد و رو زمین همونجوری که پاهاش دراز بود نشست و به همون دبیره خیره شد وبعد یه تک نگاه به چه وون که ایستاده بود انداخت. گارام هم یه بطری اب برده بود برای چه وون و داشت با دستمال عرق اشو خشک میکرد و با حالت(ما اینیم دیگه ) به فرد × و ÷ خیره شده بود
فرد ÷ رفت و × رو بلند کرد و رو به دخترا گفت که ÷پشت بوم میبینمتون!
$چه وون بعد از گفتن این حرف اولین حرکتو زد و × جاخالی داد و حرکت بعدی رو به چه وون زد. چه وون هم با یه حرکت، حرکت × رو به خودش برگردوند!
...
$بعد از 10 مین همچنان به مبارزه ادامه میدادن و جمعیت دورشون هم بیشتر شده بود! هردو به نفس نفس افتاده بودن! چه وون و گارام اولین کسایی بودن که جرعت کرده بودن رو حرف اون دوتا حرف بزنن و همین باعث شده بود که تو چشم بقیه شاید دوتا قهرمان به وجود اومده بودن!
در نهایت حواس فرد × به یکی از دبیرا که پشت بچه ها بی تفاوت درحال تماشا بودن پرت شد و چه وون از فرصت استفاده کرد و با یه حرکت اون رو به زمین کوبوند و اینجوری مبارزه شون تموم شد.
-چیشد یهو؟ قرار نبود از یه جوجه کوچولو شکست بخوری که*نفس نفس زنان اینارو میگه* $فرد ×پاشد و رو زمین همونجوری که پاهاش دراز بود نشست و به همون دبیره خیره شد وبعد یه تک نگاه به چه وون که ایستاده بود انداخت. گارام هم یه بطری اب برده بود برای چه وون و داشت با دستمال عرق اشو خشک میکرد و با حالت(ما اینیم دیگه ) به فرد × و ÷ خیره شده بود
فرد ÷ رفت و × رو بلند کرد و رو به دخترا گفت که ÷پشت بوم میبینمتون!
۱.۶k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.