جنگل یوسانگ
#جنگل یوسانگ
#پارت ۲۸
ته همونطور که با دستایی لرزیده از جسم مقابل چشم هاشون فیلم می گرفت لب هاش رو برای صحبت باز کرد
اما این اون فرد بود که به محض برگشت کوک خودش رو روش انداخت و باعث درگیری شد
یونگ و کارین به کمک کوک رفتن و نکال لاهی رو عقب کشید
لاهی در بهت بود و داشت شرط می بست زبونش گرفته و قرار نیست فعلا حرف بزنه
ته دست از فیلم گرفتن برداشت و به سمت لاهی رفت و بغلش کرد
کوک و یونگ اون فرد رو بسته رو به روی خودشون گذاشتن
_اون یه آلودست ولی این چه وضعشه!
اون فرد چهره ای متفاوت داشت!
انگار از لحاظ انسانی دیگه چیزی نداشت!
نصفش گوشت و پوست و استخوان هاش انگار از بیشتر جاها بیرون زده بود !
چشم هاش از بادامی به گرد تبدیل شده بود!
وات د هل تنها کلمه ای بود که باید اون زمان از دهان همه خارج می شد
_شت این دیگه نوبره!
یونگ گفت و به لاهی که در بهت بود نگاه کرد
کوک اما دستش رو روی گردنش کشید و هیس آرومی از دهانش بیرون اومد
اون گازش گرفته و ممکن بود باعث ابتلای کوک بشه ابتلا از یک خون خوار پیشرفته و نتیجش غیر قابل پیشبینی بود
اون بخاطر لاهی این کارو کرد شخصی که در ذهن اون دشمنش خطاب می شد و آرزوی نرسیدن اون دختر به خودش رو داشت اما حالا !
چطور خودش رو به دام نجات اون دختر انداخت!
و در اون لحظه جمله ی مسخره ی یوسانگ که قبل از اومدن به تیمارستان گفته بود رو به یاد آورد
«هیونگ آدما تو ذهن و قلب تو متفاوتن»
آه افکار مسخره و پوچ به سمت لاهی برگشت و تکونش داد
_هی به خودت بیا باید زودتر از این جهنم فرار کنیم
لاهی اما تکون نمی خورد!
اون از تمام اتفاقات درک کاملی رو دریافت می کرد اما انگار بدنش قفل شده بود
پس کوک ایرپادش رو در آورد تا با رئیس لعنت شدش ارتباط بگیره
_ست..
_مردک احمض زودتر ما رو از این جهنم بیار بیرون وگرنه اگه بمیرم جوری با روحم میوفتم دنبالت تا خودت به وحشتناک ترین شکل ممکن خودت رو بکشی!
بدون اجازه دادن به مرد تمام جملاتش رو یکسره گفت و ارتباط رو قطع کرد
ته که به نزدیکیه لاهی اومده بود کوک ایرپاد رو درون دست ته گذاشت و به راهش ادامه داد
کوک شخصی بود که آلوده شده بود و با اون فرد درگیر اما اون دختر چرا تو بهت بود
لعنت بهش کاش آخرین معامله خودش رو کنسل میکرد و به خارج می رفت تا درون این جهنم زندگی نکنه
حالا باید به کجا می رفتن تنها گزینه دریچه فاضلاب و آخرین امیدشون بود
ایستاد و به طرف دکتر نام رفت
_دکی دریچه ی فاضلاب اینجا کجاست؟
دکتر نام با کمی تفکر به چهره ی کوک نگاه کرد
_وسط حیاط تیمارستان
_وات د هل!
بلافاصله بعد حرف دکتر لب زد
یعنی تهش باید در بدترین شرایط هر کس می تونست بدون ضرر و با دو خودش رو به دریچه برسونه!
#پارت ۲۸
ته همونطور که با دستایی لرزیده از جسم مقابل چشم هاشون فیلم می گرفت لب هاش رو برای صحبت باز کرد
اما این اون فرد بود که به محض برگشت کوک خودش رو روش انداخت و باعث درگیری شد
یونگ و کارین به کمک کوک رفتن و نکال لاهی رو عقب کشید
لاهی در بهت بود و داشت شرط می بست زبونش گرفته و قرار نیست فعلا حرف بزنه
ته دست از فیلم گرفتن برداشت و به سمت لاهی رفت و بغلش کرد
کوک و یونگ اون فرد رو بسته رو به روی خودشون گذاشتن
_اون یه آلودست ولی این چه وضعشه!
اون فرد چهره ای متفاوت داشت!
انگار از لحاظ انسانی دیگه چیزی نداشت!
نصفش گوشت و پوست و استخوان هاش انگار از بیشتر جاها بیرون زده بود !
چشم هاش از بادامی به گرد تبدیل شده بود!
وات د هل تنها کلمه ای بود که باید اون زمان از دهان همه خارج می شد
_شت این دیگه نوبره!
یونگ گفت و به لاهی که در بهت بود نگاه کرد
کوک اما دستش رو روی گردنش کشید و هیس آرومی از دهانش بیرون اومد
اون گازش گرفته و ممکن بود باعث ابتلای کوک بشه ابتلا از یک خون خوار پیشرفته و نتیجش غیر قابل پیشبینی بود
اون بخاطر لاهی این کارو کرد شخصی که در ذهن اون دشمنش خطاب می شد و آرزوی نرسیدن اون دختر به خودش رو داشت اما حالا !
چطور خودش رو به دام نجات اون دختر انداخت!
و در اون لحظه جمله ی مسخره ی یوسانگ که قبل از اومدن به تیمارستان گفته بود رو به یاد آورد
«هیونگ آدما تو ذهن و قلب تو متفاوتن»
آه افکار مسخره و پوچ به سمت لاهی برگشت و تکونش داد
_هی به خودت بیا باید زودتر از این جهنم فرار کنیم
لاهی اما تکون نمی خورد!
اون از تمام اتفاقات درک کاملی رو دریافت می کرد اما انگار بدنش قفل شده بود
پس کوک ایرپادش رو در آورد تا با رئیس لعنت شدش ارتباط بگیره
_ست..
_مردک احمض زودتر ما رو از این جهنم بیار بیرون وگرنه اگه بمیرم جوری با روحم میوفتم دنبالت تا خودت به وحشتناک ترین شکل ممکن خودت رو بکشی!
بدون اجازه دادن به مرد تمام جملاتش رو یکسره گفت و ارتباط رو قطع کرد
ته که به نزدیکیه لاهی اومده بود کوک ایرپاد رو درون دست ته گذاشت و به راهش ادامه داد
کوک شخصی بود که آلوده شده بود و با اون فرد درگیر اما اون دختر چرا تو بهت بود
لعنت بهش کاش آخرین معامله خودش رو کنسل میکرد و به خارج می رفت تا درون این جهنم زندگی نکنه
حالا باید به کجا می رفتن تنها گزینه دریچه فاضلاب و آخرین امیدشون بود
ایستاد و به طرف دکتر نام رفت
_دکی دریچه ی فاضلاب اینجا کجاست؟
دکتر نام با کمی تفکر به چهره ی کوک نگاه کرد
_وسط حیاط تیمارستان
_وات د هل!
بلافاصله بعد حرف دکتر لب زد
یعنی تهش باید در بدترین شرایط هر کس می تونست بدون ضرر و با دو خودش رو به دریچه برسونه!
۲.۸k
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.