بازم اون بحث تکراری معترضانه گفتم
"𝙼𝙰𝙵𝙸𝙰 𝚆𝙰𝙸𝙵"
"𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟻"
بازم اون بحث تکراری ، معترضانه گفتم :
ــــ بابا
اخمی کرد و گفت :
بابا ــــ چیه ا.ت ؟ بازم میخوای طرفداریش و کنی ؟ این پسره حتی نمیتونه بین شغل و نامزدش تعادل برقرار کنه پس از کجا معلوم بتونه تو سختی ها کنارت بمونه ؟
مامان تشر زد :
مامان ــــ شیوو تمومش کن
بابا پوزخندی زد و گفت :
بابا ــــ باشه مثل دفعه های قبلی لال میشم اما یه روزی خودتون به حرفم میرسید
ماما چرخید سمتم و با لحن دلجویانهای گفت :
مامان ــــ خودت و ناراحت نکن اگه بابات چیزی میگه به خاطر اینه که نگرانته ، فعلا برو استراحت کن دیشب تا ساعت ² بیدار بودی
ته دلم از حرفش گرم شد
ــــ مرسی فدات شم
و دوباره به اتاقم برگشتم ، به خاطر اینکه تو بارون بودم احساس سرما و کرختی تو بدنم داشتم برای همین رو تخت دراز و پتو رو روی خودم کشیدم که طولی نکشید چشمام گرم شد و خوابم برد
با نوازش های فردی آروم پلکام و از هم فاصله دادم که با چهرهی تهیونگ مواجه شدم
چند لحظه هنگ بهش نگاه کردم اما با یادآوری دلخوریم اخمی کردم و پتو رو روی سرم کشیدم تا باز مثل همیشه خر نشم
تهیونگ ــــ ساعت بیداری خانمم ؟
هیچ واکنشی نشون ندادم که گفت :
تهیونگ ــــ جوابم و نمیدی ؟
نفس عمیقی کشید و گفت :
تهیونگ ــــ حق داری ، حق داری ازم خسته بشی ، از کارام ، رفتارام ، کم گذاشتنام ، اما ا.ت به جون خودت که برام عزیزترینی این شرایط خودمم اذیت میکنه ، خودمم دارم عذاب میکشم و دم نمیزنم ، نباید یه طرفه قاضی بری
دلم برای لحن غمناکش کباب شد ، پتو رو از روی صورتم کنار زد
تهیونگ ــــ ا.ت !؟
"𝙱𝙻𝙰𝙲𝙺 𝙶𝙾𝙳𝙳𝙴𝚂𝚂"
"𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟻"
بازم اون بحث تکراری ، معترضانه گفتم :
ــــ بابا
اخمی کرد و گفت :
بابا ــــ چیه ا.ت ؟ بازم میخوای طرفداریش و کنی ؟ این پسره حتی نمیتونه بین شغل و نامزدش تعادل برقرار کنه پس از کجا معلوم بتونه تو سختی ها کنارت بمونه ؟
مامان تشر زد :
مامان ــــ شیوو تمومش کن
بابا پوزخندی زد و گفت :
بابا ــــ باشه مثل دفعه های قبلی لال میشم اما یه روزی خودتون به حرفم میرسید
ماما چرخید سمتم و با لحن دلجویانهای گفت :
مامان ــــ خودت و ناراحت نکن اگه بابات چیزی میگه به خاطر اینه که نگرانته ، فعلا برو استراحت کن دیشب تا ساعت ² بیدار بودی
ته دلم از حرفش گرم شد
ــــ مرسی فدات شم
و دوباره به اتاقم برگشتم ، به خاطر اینکه تو بارون بودم احساس سرما و کرختی تو بدنم داشتم برای همین رو تخت دراز و پتو رو روی خودم کشیدم که طولی نکشید چشمام گرم شد و خوابم برد
با نوازش های فردی آروم پلکام و از هم فاصله دادم که با چهرهی تهیونگ مواجه شدم
چند لحظه هنگ بهش نگاه کردم اما با یادآوری دلخوریم اخمی کردم و پتو رو روی سرم کشیدم تا باز مثل همیشه خر نشم
تهیونگ ــــ ساعت بیداری خانمم ؟
هیچ واکنشی نشون ندادم که گفت :
تهیونگ ــــ جوابم و نمیدی ؟
نفس عمیقی کشید و گفت :
تهیونگ ــــ حق داری ، حق داری ازم خسته بشی ، از کارام ، رفتارام ، کم گذاشتنام ، اما ا.ت به جون خودت که برام عزیزترینی این شرایط خودمم اذیت میکنه ، خودمم دارم عذاب میکشم و دم نمیزنم ، نباید یه طرفه قاضی بری
دلم برای لحن غمناکش کباب شد ، پتو رو از روی صورتم کنار زد
تهیونگ ــــ ا.ت !؟
"𝙱𝙻𝙰𝙲𝙺 𝙶𝙾𝙳𝙳𝙴𝚂𝚂"
- ۴.۲k
- ۰۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط