عشق تصادفی p.1
#عشق_تصادفی p.1
ا.ت:تازه با دوست پسرم کات کرده بودم مواد میزد
من هم دیگه ولش کردم
باهم دعوامون شده بود من هم از خونه زدم بیرون موتورم رو برداشتم و رفتم بیرون واقعا ناراحت بودم از دستش و هی فحش بهش میدادم تا دو ساعت همین طوری توی خیابونا میگشتم و چرخ میزدم
که صدای قار قار شکمم بلند شد هوا خیلی سرد بود یه جایی رو پیدا کردم تا بتونم غذا بخورم اما فاصله پارکینگ تا اون جا زیاد بود و به خاطر کم بودن امنیت نمیتونستم موتورم رو جای دیگه ای بزارم و گذاشتم توی پارکینگ و رفتم به سمت اون کافه رستوران
بعد از یه ربع راه رفتن رسیدم اون جا
اونجا یکی از دوستام که اسمش ایزول بود کار می کرد که خوشبختانه وقتی که من رفتم اونجا بود
تا منو دید دویید بغلم کردم
ایزول: وای ا.ت نمیدونی چه قدر دلم برات تنگ شده بود راه گم کردی از این طرفا
ا.ت : گرسنم بود گفتم بیام اینجا
ایزول: چرا تنها اومدی؟
ا.ت :حالا برات تعریف میکنم
کجا بشینم ؟؟
ایزول: صندلی ۴ خاله برو اونجا
من هم رفتم سر میز چهار نشستم
و ایزول اومد گفت غذا چی میخوای
من هم جواب دادم هون چیزی که اخرین بار سفارش دادم اونم گفت باش و رفت و تا نیم ساعت برگشت و غذا توی دستاش بود من هم غذا رو از توی دستش گرفتم
ایزول هم اومد و نشست جلوم
من که داشتم خودمو خفه میکردم
متوجه نگاه های ایزول شدم خودم رو جم و جور کردم و تلاش کردم مثل ادم غذا بخورم
ایزول: چرا تنهایی پس یو جین (دوست پسرم) کجاست
ا.ت: باهم کات کردیم (افتخارم می کنه🙄😒😐)
ایزول:چرا ؟؟
ا.ت: دیروز فهمیدم معتاده
ایزول: معتاد هم باشه نباید ولش میکردی
ا.ت: فقط که ای نیست
با دختر همسایه بالایی مون هم بهم خیانت کرده بود
(خدایی پسره حقش بود )
ایزول :اگر این طوری بود که اوکیه
دیگه غذام رو خوردم و حساب کردم
وقتی داشتم از رستوران میرفتم بیرون یه اقای قد بلند با کت چرم داشت می یومد داخل
داشتم خیلی عادی از کنارش رد میشدم که موهام گیر کرد به کتش من اولش متوجه نشدم اما خودش خیلی سریع مچ دستم رو گرفت که از این جلو تر نرم
تا دیدم دستم رو گرفته داد زدم
چته مگه مرض داری ؟........
ا.ت:تازه با دوست پسرم کات کرده بودم مواد میزد
من هم دیگه ولش کردم
باهم دعوامون شده بود من هم از خونه زدم بیرون موتورم رو برداشتم و رفتم بیرون واقعا ناراحت بودم از دستش و هی فحش بهش میدادم تا دو ساعت همین طوری توی خیابونا میگشتم و چرخ میزدم
که صدای قار قار شکمم بلند شد هوا خیلی سرد بود یه جایی رو پیدا کردم تا بتونم غذا بخورم اما فاصله پارکینگ تا اون جا زیاد بود و به خاطر کم بودن امنیت نمیتونستم موتورم رو جای دیگه ای بزارم و گذاشتم توی پارکینگ و رفتم به سمت اون کافه رستوران
بعد از یه ربع راه رفتن رسیدم اون جا
اونجا یکی از دوستام که اسمش ایزول بود کار می کرد که خوشبختانه وقتی که من رفتم اونجا بود
تا منو دید دویید بغلم کردم
ایزول: وای ا.ت نمیدونی چه قدر دلم برات تنگ شده بود راه گم کردی از این طرفا
ا.ت : گرسنم بود گفتم بیام اینجا
ایزول: چرا تنها اومدی؟
ا.ت :حالا برات تعریف میکنم
کجا بشینم ؟؟
ایزول: صندلی ۴ خاله برو اونجا
من هم رفتم سر میز چهار نشستم
و ایزول اومد گفت غذا چی میخوای
من هم جواب دادم هون چیزی که اخرین بار سفارش دادم اونم گفت باش و رفت و تا نیم ساعت برگشت و غذا توی دستاش بود من هم غذا رو از توی دستش گرفتم
ایزول هم اومد و نشست جلوم
من که داشتم خودمو خفه میکردم
متوجه نگاه های ایزول شدم خودم رو جم و جور کردم و تلاش کردم مثل ادم غذا بخورم
ایزول: چرا تنهایی پس یو جین (دوست پسرم) کجاست
ا.ت: باهم کات کردیم (افتخارم می کنه🙄😒😐)
ایزول:چرا ؟؟
ا.ت: دیروز فهمیدم معتاده
ایزول: معتاد هم باشه نباید ولش میکردی
ا.ت: فقط که ای نیست
با دختر همسایه بالایی مون هم بهم خیانت کرده بود
(خدایی پسره حقش بود )
ایزول :اگر این طوری بود که اوکیه
دیگه غذام رو خوردم و حساب کردم
وقتی داشتم از رستوران میرفتم بیرون یه اقای قد بلند با کت چرم داشت می یومد داخل
داشتم خیلی عادی از کنارش رد میشدم که موهام گیر کرد به کتش من اولش متوجه نشدم اما خودش خیلی سریع مچ دستم رو گرفت که از این جلو تر نرم
تا دیدم دستم رو گرفته داد زدم
چته مگه مرض داری ؟........
۲.۲k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.