fake kook
fake kook
part*1
(✪‿✪)
ا/ت:
من هفت سالمه با برادرم هانی دوقلو هستیم من خیلی برادرم و دوست دارم او هم منو خیلی دوست داره اسم برادرم هانی
م: خب ا/ت و هانی من میخوام برم بیرون هانی خواستی بری پیش دوستت بیرون خواهرت هم با خودت ببر
هانی: باشه مامان خب اجی بریم
ا/ت:بریم هانی
رفتیم خونه دوست هانی
هانی: سلام
کوک: سلام
ا/ت: سلام من خواهر هانیم
کوک: سلام منم دوست هانی جونگکوکم
هانی: اجی من دستشویی دارم برم زود میام تو اینجا بمون جایی هم نرو
ا/ت: باشه
کوک: اسمت چیه
ا/ت: اسمم ا/تس
کوک: اسم منم جونگکوکه
ا/ت: جونجونککم
کوک: جونگکوک اگه نمیتونی بگی بگو کوک
ا/ت: باشه کوک
کوک: وقتی بزرگ شدی دوست داری چیکاره بشی
ا/ت: دوست دارم دکتر بشم
کوک:واقعا موفق باشی
ا/ت: تو دوست داری بزرگ بشی چیکاره بشی
کوک: مافیا
ا/ت: من عاشق مافیاهام توهم موفق باشی
کوک: مرسی
۱۵سال بعد
م: ا/ت دوستای هانی اومدن تو اتاقشن
من تا ۱۲سالگی پیشه جونگکوک به یه بهونه ای میرفتم ولی بعد برای درس خوندن رفتم خارج از کشور و هفته پیش برگشتم کره
ولی خب توی خارج هم تا ۲ساله پیش با جونگکوک صحبت میکردم ولی نمیدونم چیشد که دیگه نتونستم باهاش حرف بزنم
م: ا/ت با توام دوستای هانی اومدن
ا/ت: خب من چیکار کنم
م:بیا اینو برو بهشون بده
ا/ت: خستم
ولی یکدفعه یادم اومد که شاید جونگکوک هم اینجا باشه
ا/ت: باشه مامان بده تا ببرم
م: بیا
رفتم سمت اتاق هانی موهامو زدم پشت گوشم در زدم
هانی: بیا داخل
ا/ت: هانی مامان گفت اینارو بیارم
هانی: بیا بزارش وسط
رفتم که بزارمش وسط تو ذوقم خورده بود گفتم شاید رفاقت جونگکوک با هانی خراب شده بود که یک دفعه...
#کوک
#فیک
#سناریو
#فیک_بی_تی_اس
part*1
(✪‿✪)
ا/ت:
من هفت سالمه با برادرم هانی دوقلو هستیم من خیلی برادرم و دوست دارم او هم منو خیلی دوست داره اسم برادرم هانی
م: خب ا/ت و هانی من میخوام برم بیرون هانی خواستی بری پیش دوستت بیرون خواهرت هم با خودت ببر
هانی: باشه مامان خب اجی بریم
ا/ت:بریم هانی
رفتیم خونه دوست هانی
هانی: سلام
کوک: سلام
ا/ت: سلام من خواهر هانیم
کوک: سلام منم دوست هانی جونگکوکم
هانی: اجی من دستشویی دارم برم زود میام تو اینجا بمون جایی هم نرو
ا/ت: باشه
کوک: اسمت چیه
ا/ت: اسمم ا/تس
کوک: اسم منم جونگکوکه
ا/ت: جونجونککم
کوک: جونگکوک اگه نمیتونی بگی بگو کوک
ا/ت: باشه کوک
کوک: وقتی بزرگ شدی دوست داری چیکاره بشی
ا/ت: دوست دارم دکتر بشم
کوک:واقعا موفق باشی
ا/ت: تو دوست داری بزرگ بشی چیکاره بشی
کوک: مافیا
ا/ت: من عاشق مافیاهام توهم موفق باشی
کوک: مرسی
۱۵سال بعد
م: ا/ت دوستای هانی اومدن تو اتاقشن
من تا ۱۲سالگی پیشه جونگکوک به یه بهونه ای میرفتم ولی بعد برای درس خوندن رفتم خارج از کشور و هفته پیش برگشتم کره
ولی خب توی خارج هم تا ۲ساله پیش با جونگکوک صحبت میکردم ولی نمیدونم چیشد که دیگه نتونستم باهاش حرف بزنم
م: ا/ت با توام دوستای هانی اومدن
ا/ت: خب من چیکار کنم
م:بیا اینو برو بهشون بده
ا/ت: خستم
ولی یکدفعه یادم اومد که شاید جونگکوک هم اینجا باشه
ا/ت: باشه مامان بده تا ببرم
م: بیا
رفتم سمت اتاق هانی موهامو زدم پشت گوشم در زدم
هانی: بیا داخل
ا/ت: هانی مامان گفت اینارو بیارم
هانی: بیا بزارش وسط
رفتم که بزارمش وسط تو ذوقم خورده بود گفتم شاید رفاقت جونگکوک با هانی خراب شده بود که یک دفعه...
#کوک
#فیک
#سناریو
#فیک_بی_تی_اس
۴۰.۴k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.