پارت
پارت6
~اره راحیلم قویه ولی وای ب روزت اگ یه تار مو ازش کم بشه (همزمان همشون گفتن)
+ببندین دهنتون رو بزارین رانندگی کنم
من اصلا نمیدونستم کجام فقط حس میکردم ک روحم داره از بدنم خارج میشه. سرم درد میکرد بدجور فک کن ب این راحتی ب دست عشقم بمیرم؟
چقد مزخرف مرگ بهتری رو دلم میخاست من ک تازه میخواستم زندگیمو بسازم الان ک سعیدو پیدا کردم باید بمیرم واقعا
+یالا پیاده شین
+سلام خانوم راحیل رستگار رو به کدوم بخش بردن
&سلام اتاق عملن
+ممنون
~اتاق عمل؟ چیکارش کردی لعنت بت
+من.... من کنترل خودمو از دست داده بودم
~باید هولش میدادی؟
+از عمد نبود باور کن
~دیگ مهم نیست دعا کن سالم بیاد بیرون
+از عمق وجودم این رو ارزو میکنم
یک ساعت گذشت ولی من از اون اتاق بیرون نیومده بودم حال بقیه رو نمیدونم ولی زمانی که وارد اتاق شدم هیچی رو حس نمیکردم.
+چیشد چرا بیرون نمیاد
&همراه خانم رستگار کجان؟(دکتر)
+~سعید و رفیقام) اینجا
&عمل با موفقیت انجام شد فقط باید ببینیم چقدر قویه که از خواب بلند شه
+واقعا ممنونیم ازتون
&شما چه نسبتی با ایشون دارین؟
+هم... همسرشونم
~ها؟ چیز یعنی بله ایشون همسر بیمارن
&و شما دخترا؟
~دوستاشیم
&خانوادشون کجان؟
~ولش کردن
&اها بله خب دیگ 1 ساعت دیگه میتونین ببینینشون.
+واقعا ازتون ممنونم هزینه ی عمل؟
&قابلتون رو نداره 18تومن
+بفرمایید حسابش کنم
سعید و دکتر رفتن
~چی میشه بنظرتون (الهام)
~واقعا نمیدونم(شیدا)
~راحیل بهوش میاد اینو میدونم(شایسته)
+دکتر گفت میتونیم ببینیمش
~پس بریم
منو جا به جا کردن بردن ب ای سی یو
+نگاش کن الهی دورت بگردم غلط کردم قربونت برم بیدار شو
سعید دستمو گرفت دستم توی دستای مردونش گم میشد
+الهی من جای تو روی تخت میبودم
با این حرفش یه قطره اشک از چشمش روی دستم افتاد
+بیدار شو ببرمت بستنی بخوریم بریم خرید.
تحمل نداشتم گریه های سعیدو ببینم
ولی نمیتونستم بیدار بشم قلبم تیر میکشید واسش اصلا حال خودم مهم نبود فقط الان اشکای سعیدم مهم بود برام
+رفیقات اومدن ببیننت میرم فردا برمیگردم و ب نفعته بیدار باشی وگرنه اولین بوسمون رو توی بیهوشی تجربه میکنی عشق من
مگ میشه واسه این حجم از دختر کش بودنت نمرد. دستمو بوسید و گفت:+خدافظ فسقلی جونم
کاش الان بیدار بودم بغلت میکردم و همونجا میمردم
بعدش الهام وشیدا وشایسته اومدن و دیگ همشون رفتن بعد از جند روز بلاخره بهوش اومدم. دکتر گفت:&خیلی قوی هستی دختر جون شوهرت بدجور دپرس بود ها خیلی عاشقته.
_الان کجان اقای دکتر
&بذار بیدار بشی فعلا
_لطف کنین بگین بیان
&باشه خانوم عاشق پیشه
_خیلی از زحماتتون ممنونم. فقط یه چیز
&چی؟
_کی هزینه ی عمل رو حساب کرد
&اممم شوهرت
_واوو بله حتما اینطوریه ممنونم
&من رفتم یه شکی ب همشون بدم
خندیدم
_اذیتشون نکنین
&نترس دختر جون
_سپاسگزارم
منتظر موندم تا بیان
صداهای اشنایی ب گوشم میرسید جیغ و هورا گفتن
_خدایا الان قراره درد بکشم
+ر.. راحیل میدونستم عشق من قوی تر ازین حرفاعه که با یه ضربه سر بمیره
_فکر کردی یادم نرفته
+متاسفم خیلی زیاد
_فداسرت قربونت برم من
+بهترین خودمی
دستای سردم توی دستای سعید بود
فاصلمون خیلی کم بود نفسای داغ سعید توی صورتم پخش میشد فاصله تموم شد لبای خیسش روی لبام چسبیده شد هیچ وقت فکر نمیکردم انقدر بوسه ی سعید برام لذت بخش باشه تو خلسه ی شیرینی فرو رفته بودم اگ سرم و بقیه ی دستگاه ها نبود ادامه پیدا میکرد ولی حیف ک نشد
+خوب بود اولین بوسه از طرف معشوقت؟
_بهترین برام بود
پایان پارت 6
نظرتون؟
~اره راحیلم قویه ولی وای ب روزت اگ یه تار مو ازش کم بشه (همزمان همشون گفتن)
+ببندین دهنتون رو بزارین رانندگی کنم
من اصلا نمیدونستم کجام فقط حس میکردم ک روحم داره از بدنم خارج میشه. سرم درد میکرد بدجور فک کن ب این راحتی ب دست عشقم بمیرم؟
چقد مزخرف مرگ بهتری رو دلم میخاست من ک تازه میخواستم زندگیمو بسازم الان ک سعیدو پیدا کردم باید بمیرم واقعا
+یالا پیاده شین
+سلام خانوم راحیل رستگار رو به کدوم بخش بردن
&سلام اتاق عملن
+ممنون
~اتاق عمل؟ چیکارش کردی لعنت بت
+من.... من کنترل خودمو از دست داده بودم
~باید هولش میدادی؟
+از عمد نبود باور کن
~دیگ مهم نیست دعا کن سالم بیاد بیرون
+از عمق وجودم این رو ارزو میکنم
یک ساعت گذشت ولی من از اون اتاق بیرون نیومده بودم حال بقیه رو نمیدونم ولی زمانی که وارد اتاق شدم هیچی رو حس نمیکردم.
+چیشد چرا بیرون نمیاد
&همراه خانم رستگار کجان؟(دکتر)
+~سعید و رفیقام) اینجا
&عمل با موفقیت انجام شد فقط باید ببینیم چقدر قویه که از خواب بلند شه
+واقعا ممنونیم ازتون
&شما چه نسبتی با ایشون دارین؟
+هم... همسرشونم
~ها؟ چیز یعنی بله ایشون همسر بیمارن
&و شما دخترا؟
~دوستاشیم
&خانوادشون کجان؟
~ولش کردن
&اها بله خب دیگ 1 ساعت دیگه میتونین ببینینشون.
+واقعا ازتون ممنونم هزینه ی عمل؟
&قابلتون رو نداره 18تومن
+بفرمایید حسابش کنم
سعید و دکتر رفتن
~چی میشه بنظرتون (الهام)
~واقعا نمیدونم(شیدا)
~راحیل بهوش میاد اینو میدونم(شایسته)
+دکتر گفت میتونیم ببینیمش
~پس بریم
منو جا به جا کردن بردن ب ای سی یو
+نگاش کن الهی دورت بگردم غلط کردم قربونت برم بیدار شو
سعید دستمو گرفت دستم توی دستای مردونش گم میشد
+الهی من جای تو روی تخت میبودم
با این حرفش یه قطره اشک از چشمش روی دستم افتاد
+بیدار شو ببرمت بستنی بخوریم بریم خرید.
تحمل نداشتم گریه های سعیدو ببینم
ولی نمیتونستم بیدار بشم قلبم تیر میکشید واسش اصلا حال خودم مهم نبود فقط الان اشکای سعیدم مهم بود برام
+رفیقات اومدن ببیننت میرم فردا برمیگردم و ب نفعته بیدار باشی وگرنه اولین بوسمون رو توی بیهوشی تجربه میکنی عشق من
مگ میشه واسه این حجم از دختر کش بودنت نمرد. دستمو بوسید و گفت:+خدافظ فسقلی جونم
کاش الان بیدار بودم بغلت میکردم و همونجا میمردم
بعدش الهام وشیدا وشایسته اومدن و دیگ همشون رفتن بعد از جند روز بلاخره بهوش اومدم. دکتر گفت:&خیلی قوی هستی دختر جون شوهرت بدجور دپرس بود ها خیلی عاشقته.
_الان کجان اقای دکتر
&بذار بیدار بشی فعلا
_لطف کنین بگین بیان
&باشه خانوم عاشق پیشه
_خیلی از زحماتتون ممنونم. فقط یه چیز
&چی؟
_کی هزینه ی عمل رو حساب کرد
&اممم شوهرت
_واوو بله حتما اینطوریه ممنونم
&من رفتم یه شکی ب همشون بدم
خندیدم
_اذیتشون نکنین
&نترس دختر جون
_سپاسگزارم
منتظر موندم تا بیان
صداهای اشنایی ب گوشم میرسید جیغ و هورا گفتن
_خدایا الان قراره درد بکشم
+ر.. راحیل میدونستم عشق من قوی تر ازین حرفاعه که با یه ضربه سر بمیره
_فکر کردی یادم نرفته
+متاسفم خیلی زیاد
_فداسرت قربونت برم من
+بهترین خودمی
دستای سردم توی دستای سعید بود
فاصلمون خیلی کم بود نفسای داغ سعید توی صورتم پخش میشد فاصله تموم شد لبای خیسش روی لبام چسبیده شد هیچ وقت فکر نمیکردم انقدر بوسه ی سعید برام لذت بخش باشه تو خلسه ی شیرینی فرو رفته بودم اگ سرم و بقیه ی دستگاه ها نبود ادامه پیدا میکرد ولی حیف ک نشد
+خوب بود اولین بوسه از طرف معشوقت؟
_بهترین برام بود
پایان پارت 6
نظرتون؟
- ۳.۹k
- ۳۰ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط