برخیز
برخیز
و خرده نانهای تنور را بردار،
که این فصلها
عجیب سرزمین ماهیها تهی است.
کمی زودتر
که خودزنی آبیها تمامی ندارد.
برخیز
و از آن پستوی نمزده خانه مادربزرگ،
دانههای گندم بردار
که حال دشت کبوتران ناخوش است.
که وحشتناک بیقرارند
بیقرار غروبی که صدای جوجهها سرخ نباشد.
برخیز و بیا
هر چه نشانی از روشنای کهکشان دارد،
گویی اندک
گویی فراوان
چشم به دستان تو دوخته است.
برخیز و بیا
که حال دشت کبوتران بس ناخوش است
و خرده نانهای تنور را بردار،
که این فصلها
عجیب سرزمین ماهیها تهی است.
کمی زودتر
که خودزنی آبیها تمامی ندارد.
برخیز
و از آن پستوی نمزده خانه مادربزرگ،
دانههای گندم بردار
که حال دشت کبوتران ناخوش است.
که وحشتناک بیقرارند
بیقرار غروبی که صدای جوجهها سرخ نباشد.
برخیز و بیا
هر چه نشانی از روشنای کهکشان دارد،
گویی اندک
گویی فراوان
چشم به دستان تو دوخته است.
برخیز و بیا
که حال دشت کبوتران بس ناخوش است
۱۹.۴k
۲۸ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.