رمان عشق یا خانواده پارت ۲۱
ا/ت: با چی ؟آها لباسم رو میگی راستش اینقدر خسته بودم که لباس هام رو هم عوض نکردم
تهیونگ: اوکی
"ویو صبح"
صبح که از خواب پاشدم بغل تهیونگ بودم امروز قرار بود بریم لباس های عروسی رو بخریم .خلاصه پاشدم رفتم کار های لازمم رو کردم .داشتم لباس انتخاب میکردم که بپوشم.حوله دور تنم بود که یهو تهیونگ بغلم کرد
ا/ت:این دیگه چیه؟
تهیونگ: مگه نمی تونم زنم رو بغل کنم؟
ا/ت:ببین من هنوز لباس تنم نکردم ازم فاصله بگیر
تهیونگ: اوکی بابا .لباس هاتو بپوش
ا/ت:ایش(واخ ،واخ ا/ت خانوم پرونشی ها )
"درحال خوردن صبحانه"
تهیونگ: ا/ت صبحونه رو بخوریم و بریم خرید
ا/ت:باشه
"چند ساعت بعد "
ا/ت:آجوما ما رفتیم
آجوما:خدا به همراهتون .خداحافظ
ا/ت:بای
تهیونگ: ا/ت زودباش دیگه .دیر میشه ها
ا/ت:اومدم با(فاز لحجه ترکی گرفتم؛آها گایز من بچه ترکم )صبر داشته باش
تهیونگ: زود باش
"ویو چند ساعت بعد (داخل پاساژ)
تهیونگ: بریم؟(ورودی پاساژ ایستاده بودن)
ا/ت:بریم
ا/ت:تهیونگ اول بریم لباس عروس بخریم
تهیونگ: اوکی
ا/ت:تهیونگ خوشگل شدم (اولین لباس عروس رو پوشید)
تهیونگ: بهت نمیاد برو بعد رو بپوش
ا/ت:باشه
ا/ت:تهیونگ این
ادامه دارد
لایک ۶
کامنت ۶
تهیونگ: اوکی
"ویو صبح"
صبح که از خواب پاشدم بغل تهیونگ بودم امروز قرار بود بریم لباس های عروسی رو بخریم .خلاصه پاشدم رفتم کار های لازمم رو کردم .داشتم لباس انتخاب میکردم که بپوشم.حوله دور تنم بود که یهو تهیونگ بغلم کرد
ا/ت:این دیگه چیه؟
تهیونگ: مگه نمی تونم زنم رو بغل کنم؟
ا/ت:ببین من هنوز لباس تنم نکردم ازم فاصله بگیر
تهیونگ: اوکی بابا .لباس هاتو بپوش
ا/ت:ایش(واخ ،واخ ا/ت خانوم پرونشی ها )
"درحال خوردن صبحانه"
تهیونگ: ا/ت صبحونه رو بخوریم و بریم خرید
ا/ت:باشه
"چند ساعت بعد "
ا/ت:آجوما ما رفتیم
آجوما:خدا به همراهتون .خداحافظ
ا/ت:بای
تهیونگ: ا/ت زودباش دیگه .دیر میشه ها
ا/ت:اومدم با(فاز لحجه ترکی گرفتم؛آها گایز من بچه ترکم )صبر داشته باش
تهیونگ: زود باش
"ویو چند ساعت بعد (داخل پاساژ)
تهیونگ: بریم؟(ورودی پاساژ ایستاده بودن)
ا/ت:بریم
ا/ت:تهیونگ اول بریم لباس عروس بخریم
تهیونگ: اوکی
ا/ت:تهیونگ خوشگل شدم (اولین لباس عروس رو پوشید)
تهیونگ: بهت نمیاد برو بعد رو بپوش
ا/ت:باشه
ا/ت:تهیونگ این
ادامه دارد
لایک ۶
کامنت ۶
۱۵.۵k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.