خون آشام عزیز (39)
یهو صدای جیغ اومد. صدای جیغ یکی از بچه ها بود. رفتیم سمت صدا.سونگی بود..
جیمین: چی شده...
سونگی: توی.. توی دستشویی سوسکه..
جونگکوک: جانم؟.. برای یه سوسک انقدر جیغ کشیدی؟.. واقعا که..
تهیونگ: رامیون کوفتم شد ..
جیمین: برو کنار ببینم..تا وقتی جیمین هست نترسید..
جیمین وارد دستشویی میشه. یهو صدای جیغش بلند سد و زد بیرون از دستشویی..
جیمین: این که سوسک نیست هیولاست..
جونگکوک: تو دیگه باید خجالت بکشی.. برو اونور..
(سوسک رو میگیره ) ایش چندشم شد.. از این میترسین؟.. واقعا که.
تهیونگ: افرین جونگکوک..
سونگی: (دست کوک رو میگیره تا ازش تشکر کنه) ممنون جونگکوک شی..
تهیونگ:(چشماشو از کاسه در میاره نگاه دست دختره میکنه) برا تشکر لازم نیست حتما دستشو بگیری..
سونگی: به تو ربطی نداره.. اوپا بعد از اردو وقت داری؟
تهیونگ: جانم؟ اوپا دیگه از کجا اومد
جونگکوک: برا چی؟
سونگی: میخواستم باهم بریم بیرون..
تهیونگ: (مغز ته) این دیگه زیادیه جونگکوکی لطفا جون مادرت بگو نه بگووووو..
جونگکوک: متاسفم ولی من وقت ازاد ندارم..
تهیونگ: وقت نداره حالا مزاحمش نشو.. برو..
سونگی: دهنتو ببند..
تهیونگ: نمیخوام دهن خودمه..
سونگی: شیبال...
تهیونگ: چی گفتی!؟ ببین کاری نکن هرچی میتونم بارت کنماااا..دختره ی..
جونگکوک: (دهن ته رو میگیره تا چیزی نگه.) تشکر کافیه نیاز به جبران نی.. شب خوش. ( ته رو همونجوری میبره)
تهیونگ: دختره ی ایکبیری فک کرده کیه اون به من گفت شیبال..
جونگکوک: شیبال خودشو هفت جدو ابادشه حالا خوب شد؟..
تهیونگ: من تا تلافی نکنم دست بردار نیستم..
جونگکوک:(خنده ی ریز میزنه)
تهیونگ: تو الان خندیدی؟! اره؟!.
جونگکوک: نخیرم..
تهیونگ: چرا خندیدنت برام ارزو شده!..
جونگکوک: چمیدونم..
تهیونگ: جونگکوکا..
جونگکوک:هوم..
تهیونگ: خیلی احمقی..خون اشام کوچولو..
جونگکوک: من کوچولو نیستم..
تهیونگ: نگاه کوچولویی دیگه با اون قیافه ی نانازت اوخییی..
جونگکوک: من ازت بزرگ ترم..
تهیونگ: باشه کوچولو..
جونگکوک: من کوچولو نیستم.
تهیونگ: هستیییییی..
جونگکوک: نیستم..
(از زبون جیمین)
از پشت در داشتم میدیدمشون اونا باهم خیلی خوب بودن رفتارشون باهم متفاوت شده بود. جونگکوک پیش تهیونگ میخندید و تهیونگ پیش جونگکوک راحت بود. خوشحال بودم که اینجورین چون باعث میشد جونگکوک دیگه نخواد خون تهیونگ رو ازش بگیره....
جیمین: چی شده...
سونگی: توی.. توی دستشویی سوسکه..
جونگکوک: جانم؟.. برای یه سوسک انقدر جیغ کشیدی؟.. واقعا که..
تهیونگ: رامیون کوفتم شد ..
جیمین: برو کنار ببینم..تا وقتی جیمین هست نترسید..
جیمین وارد دستشویی میشه. یهو صدای جیغش بلند سد و زد بیرون از دستشویی..
جیمین: این که سوسک نیست هیولاست..
جونگکوک: تو دیگه باید خجالت بکشی.. برو اونور..
(سوسک رو میگیره ) ایش چندشم شد.. از این میترسین؟.. واقعا که.
تهیونگ: افرین جونگکوک..
سونگی: (دست کوک رو میگیره تا ازش تشکر کنه) ممنون جونگکوک شی..
تهیونگ:(چشماشو از کاسه در میاره نگاه دست دختره میکنه) برا تشکر لازم نیست حتما دستشو بگیری..
سونگی: به تو ربطی نداره.. اوپا بعد از اردو وقت داری؟
تهیونگ: جانم؟ اوپا دیگه از کجا اومد
جونگکوک: برا چی؟
سونگی: میخواستم باهم بریم بیرون..
تهیونگ: (مغز ته) این دیگه زیادیه جونگکوکی لطفا جون مادرت بگو نه بگووووو..
جونگکوک: متاسفم ولی من وقت ازاد ندارم..
تهیونگ: وقت نداره حالا مزاحمش نشو.. برو..
سونگی: دهنتو ببند..
تهیونگ: نمیخوام دهن خودمه..
سونگی: شیبال...
تهیونگ: چی گفتی!؟ ببین کاری نکن هرچی میتونم بارت کنماااا..دختره ی..
جونگکوک: (دهن ته رو میگیره تا چیزی نگه.) تشکر کافیه نیاز به جبران نی.. شب خوش. ( ته رو همونجوری میبره)
تهیونگ: دختره ی ایکبیری فک کرده کیه اون به من گفت شیبال..
جونگکوک: شیبال خودشو هفت جدو ابادشه حالا خوب شد؟..
تهیونگ: من تا تلافی نکنم دست بردار نیستم..
جونگکوک:(خنده ی ریز میزنه)
تهیونگ: تو الان خندیدی؟! اره؟!.
جونگکوک: نخیرم..
تهیونگ: چرا خندیدنت برام ارزو شده!..
جونگکوک: چمیدونم..
تهیونگ: جونگکوکا..
جونگکوک:هوم..
تهیونگ: خیلی احمقی..خون اشام کوچولو..
جونگکوک: من کوچولو نیستم..
تهیونگ: نگاه کوچولویی دیگه با اون قیافه ی نانازت اوخییی..
جونگکوک: من ازت بزرگ ترم..
تهیونگ: باشه کوچولو..
جونگکوک: من کوچولو نیستم.
تهیونگ: هستیییییی..
جونگکوک: نیستم..
(از زبون جیمین)
از پشت در داشتم میدیدمشون اونا باهم خیلی خوب بودن رفتارشون باهم متفاوت شده بود. جونگکوک پیش تهیونگ میخندید و تهیونگ پیش جونگکوک راحت بود. خوشحال بودم که اینجورین چون باعث میشد جونگکوک دیگه نخواد خون تهیونگ رو ازش بگیره....
- ۳.۹k
- ۲۷ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط