(پارت۳۷) فیک دستبند عشق💖 بچه ها این پارت ادامه داره😘
#لیسا
اقای... :سلام اقای جانگ کوک سلام خانم لالیسا
کوک و من :سلام اقای...
اقای...: من لباس هر خفتتون رو درست کردم نیاین بپوشین
خوبه یا نه
کوک: بیب تو اول بپوش بعد من میپوشم
من:نه عزیزم تو اول بپوش من بعد تو میپوشم باشه
کوک:باشه بیب
کوک لباسشو پوشید اومد بیرون
وای خیلی خوشگل شده بود دلم میخواست همین الان لبمو بزارم رو لبش ولی بزار خونه لیسا اینجا نمیشه
کوک:خب شدم بیب؟
من:خیلی خوب شدی بیب😍
کوک:حالا تو برو بپوش
اقای...:دخترا برین کمک خانم لالیسا
دخترا:چشم
رفتم تو اتاق پرو اون دخترا هم اومدن
(سه تا دختر بودن یکشون یجی بود)
یجی:سلام لیسا
من:ام بله من ببخشید نشناختم
یجی:من و ایو اون روزی که برای اولین بار کوک رو دیدی با کوک و ته سر قرار بودیم ولی شما خانم خانما خرابش کردین
من:چییییی؟
خب لیسا ارون باش ۸ روز دیگه کوک مال خودت میشه
من:میشه لطفا به همسرم بگین اقای جانگ کوک خشم نمیاد
یجی:دختره پرو
دستشو برد بالا زد تو صورت لیسا
#کوک
منتظر بودم لیسا بیاد بیرون که صدای عجیبی اومد
و همون لحظه صدای جیغ لیسا اومد
(بچه ها لیسا هنوز لباساشو در نیورده بود)
سری رفتم تو اتاق پرو دیدم یکی از دخترا داشت لیسا رو میزد اون دوتا دخترا هم داشتن جلوش رو میگرفت
دست لیسا رو گرفتم و کشیدم سمت خودم
اقای... :چی شده ؟
من:من باید از شما بپرسم اقای...
اقای... :وای من واقعا متاسفم، دختره خنگ میدونی اگه یه خط رو بدن این دختر بیوفته چی میشه
اقای... :اقای جانگ کوک من واقعا متاسفم
من:نمیتونم اینو نادیده بگیرم اقای... ، لیسا بریم
لیسا:باشه
رفت تو ماشین
لیسا تا خونه با من حرف نمیزد و اسبی بود
رسیدیم خونه رفتم تو اتاق تا لباس اوز کنیم که لیسا
رفت تو یه اتاق دیگه لباس اوز کنه همیشه تو این اتاق اوز میکرد هیچوقت از من خجالت نمیکشید
رفتم تو اتاق پیش لیسا چچسبوندش به دیوار
من:لیسا ببینمت
لیسا:نمیخام، چرا به من نگفتی
من:لیسا عزیزم من متاسفم
لیسا:اصلا میدونی من دارم در باره چی حرف میزنم
من:خب داری در باره اون دختره حرف میزنی
لیسا:نه کوک چرا به من نگفتی اون روز که برای اولین بار همدیگرو دیدیم تو سر قرار بودی
من:ام خب ببخشید😟
لیسا:نمیبخشمت
من:لیسا به خدا از ایو من بدم میاد اون موقع هم به اسرار ته رفتم لیسا
لیسا:جان منو قسم بده
من:باشه جان تو من از ایو بدم میاد،حالا میبخشیم؟
لیسا:باشه میبخشمت کوک یه سوال الان چیکار کنیم
۸ روز دیگه عروسیمون لباس نداریم منو تو
من: ام بزار فکر کنم ی طراح امریکایی هست خیلی بهتر از این لباس میدوزه میریم پیشش از اون میخایم
لیسا:مگه نمیگی امریکایی
من:اره باهاش تماس میگیرم و بعد یه نفرو میفرسته میاره
#LISA #Jungkook #LISKOOK
@L.I.S.K.O.O.K
اقای... :سلام اقای جانگ کوک سلام خانم لالیسا
کوک و من :سلام اقای...
اقای...: من لباس هر خفتتون رو درست کردم نیاین بپوشین
خوبه یا نه
کوک: بیب تو اول بپوش بعد من میپوشم
من:نه عزیزم تو اول بپوش من بعد تو میپوشم باشه
کوک:باشه بیب
کوک لباسشو پوشید اومد بیرون
وای خیلی خوشگل شده بود دلم میخواست همین الان لبمو بزارم رو لبش ولی بزار خونه لیسا اینجا نمیشه
کوک:خب شدم بیب؟
من:خیلی خوب شدی بیب😍
کوک:حالا تو برو بپوش
اقای...:دخترا برین کمک خانم لالیسا
دخترا:چشم
رفتم تو اتاق پرو اون دخترا هم اومدن
(سه تا دختر بودن یکشون یجی بود)
یجی:سلام لیسا
من:ام بله من ببخشید نشناختم
یجی:من و ایو اون روزی که برای اولین بار کوک رو دیدی با کوک و ته سر قرار بودیم ولی شما خانم خانما خرابش کردین
من:چییییی؟
خب لیسا ارون باش ۸ روز دیگه کوک مال خودت میشه
من:میشه لطفا به همسرم بگین اقای جانگ کوک خشم نمیاد
یجی:دختره پرو
دستشو برد بالا زد تو صورت لیسا
#کوک
منتظر بودم لیسا بیاد بیرون که صدای عجیبی اومد
و همون لحظه صدای جیغ لیسا اومد
(بچه ها لیسا هنوز لباساشو در نیورده بود)
سری رفتم تو اتاق پرو دیدم یکی از دخترا داشت لیسا رو میزد اون دوتا دخترا هم داشتن جلوش رو میگرفت
دست لیسا رو گرفتم و کشیدم سمت خودم
اقای... :چی شده ؟
من:من باید از شما بپرسم اقای...
اقای... :وای من واقعا متاسفم، دختره خنگ میدونی اگه یه خط رو بدن این دختر بیوفته چی میشه
اقای... :اقای جانگ کوک من واقعا متاسفم
من:نمیتونم اینو نادیده بگیرم اقای... ، لیسا بریم
لیسا:باشه
رفت تو ماشین
لیسا تا خونه با من حرف نمیزد و اسبی بود
رسیدیم خونه رفتم تو اتاق تا لباس اوز کنیم که لیسا
رفت تو یه اتاق دیگه لباس اوز کنه همیشه تو این اتاق اوز میکرد هیچوقت از من خجالت نمیکشید
رفتم تو اتاق پیش لیسا چچسبوندش به دیوار
من:لیسا ببینمت
لیسا:نمیخام، چرا به من نگفتی
من:لیسا عزیزم من متاسفم
لیسا:اصلا میدونی من دارم در باره چی حرف میزنم
من:خب داری در باره اون دختره حرف میزنی
لیسا:نه کوک چرا به من نگفتی اون روز که برای اولین بار همدیگرو دیدیم تو سر قرار بودی
من:ام خب ببخشید😟
لیسا:نمیبخشمت
من:لیسا به خدا از ایو من بدم میاد اون موقع هم به اسرار ته رفتم لیسا
لیسا:جان منو قسم بده
من:باشه جان تو من از ایو بدم میاد،حالا میبخشیم؟
لیسا:باشه میبخشمت کوک یه سوال الان چیکار کنیم
۸ روز دیگه عروسیمون لباس نداریم منو تو
من: ام بزار فکر کنم ی طراح امریکایی هست خیلی بهتر از این لباس میدوزه میریم پیشش از اون میخایم
لیسا:مگه نمیگی امریکایی
من:اره باهاش تماس میگیرم و بعد یه نفرو میفرسته میاره
#LISA #Jungkook #LISKOOK
@L.I.S.K.O.O.K
۱۰۷.۲k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.