عشق من... فیک جونگکوک
پارت:15
چند بار چشمام رو باز بستم کردم تا بهتر ببینم
هوا روشن شده بود و من دیشب اینجا خوابم برده بود سریع رفتم جلو تر و ب خونه جونگکوک نگاهی انداختم
همون موقع در باز شد و با کت شلوار از خونه در اومد
هنوزم با کت شلوار خیلی جذاب بود سوار ماشینش شد و رفت منم ب رفتنش نگاه کردم
برام سخت بود خومو بزنم ب اون راه تا کسی نفهمه ک چقدر ناراحتم تنها کسی ک میفهمید من چ حالی دارم خودم بودم
الان ک اون هم رفته بهتره منم برم خونه یکم استراحت کنم بخاطر اینکه اینجا خوابم برده بود کمرم درد میکنه
از جام بلند شدم و رفتم سمت ماشینم ک توی چند کوچه بالاتر پارک کرده بودم
سوار ماشین شدم و راهی شدم تا برم خونه
از جلو خونه کوک ک رد شدم
باز هم ی ماشین سیاه وایساده بود ک چهار نفر داشتن ازش پیاده میشدن
معلوم بود ک میخان برن توی خونه
سریع ماشین رو پارک کردم و رفتم سمتشون
-اقایون اینجا خبریه
£ب شما مربوط نیست
-پس ب من مربوط نیست ب کی هست اینو ک گفتم ما مشت خابوندم توی صورتش
مشتمو گرفتم و گفتم
-وای چ صورت سفتی
دستمو یکم تکون دادم و رفتم سراغ اون سه تای دیگه همشونو زدم
و گذاشتم توی ماشین
سه تاشون رو ی جایی توی راه انداختم ولی یکیش رو با خودم بردم بیرون از شهر باهاش کار داشتم
معلوم بود حالا حالا ها ب هوش نمیاد
ی ربع ساعتی میمود اومده بودم بیرون از شهر داشت تکون میخورد
ک چشماش رو باز کرد
دستش رو برد سمت کمرم
دستمو از پست کمرم برداشتم و بهش نشون دادم
-دنبال این میگردی فک نکنم اینقدر احمق باشم ک بزارم تفنگ پیش تو بمونه
£چی از جون من میخای؟
-نه نشد دیگه اینجا من سوال میپرسم تو فقط جواب میدی مگر اینکه بخای از ی راه دیگه پیش بریم ک البته من ک بدم نمیاد
£چی میخای
-کی تورو فرستاده!؟
همونطور ک میشد حدس زد چیزی نگفت
اسلحه رو ب سمتش گرفتم و ی تیر زدم توی پاش
-هربار ک جواب سوالم رو ندی اینجوری میشه دفه بعدی توی پات نه توی سرت میزنم
-حالا هم دوباره میپرسم کی تورو فرستاده
£من اجازه ندارم درمورد بهتون بگم
-ک این طور پس وقتمو نگیر
خواستم شکلیک کنم ک با گریه گفت:
£میگم میگم تورو خدا منو نکشین
اسلحه رو اوردم پایین
-کی!؟
£پدرتون
...ادامه دارد
شرط:
لایک:۱۰۰
کامنت:۱۰۰
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
چند بار چشمام رو باز بستم کردم تا بهتر ببینم
هوا روشن شده بود و من دیشب اینجا خوابم برده بود سریع رفتم جلو تر و ب خونه جونگکوک نگاهی انداختم
همون موقع در باز شد و با کت شلوار از خونه در اومد
هنوزم با کت شلوار خیلی جذاب بود سوار ماشینش شد و رفت منم ب رفتنش نگاه کردم
برام سخت بود خومو بزنم ب اون راه تا کسی نفهمه ک چقدر ناراحتم تنها کسی ک میفهمید من چ حالی دارم خودم بودم
الان ک اون هم رفته بهتره منم برم خونه یکم استراحت کنم بخاطر اینکه اینجا خوابم برده بود کمرم درد میکنه
از جام بلند شدم و رفتم سمت ماشینم ک توی چند کوچه بالاتر پارک کرده بودم
سوار ماشین شدم و راهی شدم تا برم خونه
از جلو خونه کوک ک رد شدم
باز هم ی ماشین سیاه وایساده بود ک چهار نفر داشتن ازش پیاده میشدن
معلوم بود ک میخان برن توی خونه
سریع ماشین رو پارک کردم و رفتم سمتشون
-اقایون اینجا خبریه
£ب شما مربوط نیست
-پس ب من مربوط نیست ب کی هست اینو ک گفتم ما مشت خابوندم توی صورتش
مشتمو گرفتم و گفتم
-وای چ صورت سفتی
دستمو یکم تکون دادم و رفتم سراغ اون سه تای دیگه همشونو زدم
و گذاشتم توی ماشین
سه تاشون رو ی جایی توی راه انداختم ولی یکیش رو با خودم بردم بیرون از شهر باهاش کار داشتم
معلوم بود حالا حالا ها ب هوش نمیاد
ی ربع ساعتی میمود اومده بودم بیرون از شهر داشت تکون میخورد
ک چشماش رو باز کرد
دستش رو برد سمت کمرم
دستمو از پست کمرم برداشتم و بهش نشون دادم
-دنبال این میگردی فک نکنم اینقدر احمق باشم ک بزارم تفنگ پیش تو بمونه
£چی از جون من میخای؟
-نه نشد دیگه اینجا من سوال میپرسم تو فقط جواب میدی مگر اینکه بخای از ی راه دیگه پیش بریم ک البته من ک بدم نمیاد
£چی میخای
-کی تورو فرستاده!؟
همونطور ک میشد حدس زد چیزی نگفت
اسلحه رو ب سمتش گرفتم و ی تیر زدم توی پاش
-هربار ک جواب سوالم رو ندی اینجوری میشه دفه بعدی توی پات نه توی سرت میزنم
-حالا هم دوباره میپرسم کی تورو فرستاده
£من اجازه ندارم درمورد بهتون بگم
-ک این طور پس وقتمو نگیر
خواستم شکلیک کنم ک با گریه گفت:
£میگم میگم تورو خدا منو نکشین
اسلحه رو اوردم پایین
-کی!؟
£پدرتون
...ادامه دارد
شرط:
لایک:۱۰۰
کامنت:۱۰۰
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
۶۴.۵k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.