اون پدر مهربونی بود ولی...p2
سرش رو بالا آورد و توی چشمات نگاه کرد ، میتونستی پشیمونی و احساس گناه رو توی چشمای شفافش بخونی..اما دلیلش رو نمیدونستی..
+ مینهو..چیش..
_ من اشتباه کردم..نباید سر پسرم فریاد میکشیدم.. مطمئنم خیلی ترسید..(سرش رو پایین انداخت ) نمیخواستم بترسونمش
لبخند زدی و مینهو رو توی بغلت گرفتی..از شدت مهربونیت به عنوان پدر و از طرفی به عنوان یک شوهر فوقالعاده ، قلبت پر از شوق و محبت شد.
+ هی ، تقصیر تو نیست..باشه ؟..میفهمم که عصبانی بودی ، میدونم که هرگز اینکارو نمیکردی ولی بهت حق میدم باشه ؟..عیبی نداره ، مطمئن باش یونگ هم زیاد به این موضوع فکر نمیکنه...
سرش رو توی گردنت برد و نفس داغش رو روی پوست سفید گردنت ، خالی کرد
_ مطمئنی؟..
دستت رو توی مو های مشکی رنگ و کوتاه مینهو فرو کردی و جواب دادی :
+ مطمئنم
با لحن اطمینان بخش همیشگیت کلمات رو طوری به زبون آوردی که توی چند لحظه ی کوتاه ، تمام نگرانی و احساس گناهش از بین رفت..بوسه ای کوتاه و کوچیکروی پوست گردنت کاشت و لبخند زد
_ عاشقتم..بهترین مادر و بهترین همسر
با صدای آرومی خندیدی
+ منم همینطور
end
+ مینهو..چیش..
_ من اشتباه کردم..نباید سر پسرم فریاد میکشیدم.. مطمئنم خیلی ترسید..(سرش رو پایین انداخت ) نمیخواستم بترسونمش
لبخند زدی و مینهو رو توی بغلت گرفتی..از شدت مهربونیت به عنوان پدر و از طرفی به عنوان یک شوهر فوقالعاده ، قلبت پر از شوق و محبت شد.
+ هی ، تقصیر تو نیست..باشه ؟..میفهمم که عصبانی بودی ، میدونم که هرگز اینکارو نمیکردی ولی بهت حق میدم باشه ؟..عیبی نداره ، مطمئن باش یونگ هم زیاد به این موضوع فکر نمیکنه...
سرش رو توی گردنت برد و نفس داغش رو روی پوست سفید گردنت ، خالی کرد
_ مطمئنی؟..
دستت رو توی مو های مشکی رنگ و کوتاه مینهو فرو کردی و جواب دادی :
+ مطمئنم
با لحن اطمینان بخش همیشگیت کلمات رو طوری به زبون آوردی که توی چند لحظه ی کوتاه ، تمام نگرانی و احساس گناهش از بین رفت..بوسه ای کوتاه و کوچیکروی پوست گردنت کاشت و لبخند زد
_ عاشقتم..بهترین مادر و بهترین همسر
با صدای آرومی خندیدی
+ منم همینطور
end
۶.۴k
۱۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.