𓊈𝑉𝐼𝐶𝑇𝐼𝑀𓊉 قربانی
𓊈𝑉𝐼𝐶𝑇𝐼𝑀𓊉 قربانی
part...20
روی نیمکت پوسیده ی پارک نشسته بود،میدونست چی در انتظارشه پس نگران نبود قلنج گرنشو شکوند و بلند شد
-دیگه وقتشه...
دستشو داخل موهای ژولیده اش فرو برد و به طرف خونه ی مادرش حرکت کرد
مدام اطرافشو نگاه میکرد
-کامان...زود باشید دیگه لعنتیا!
چند ثانیه نکشید تا دوتا مرد درشت هیکل جلو پاش سبز شدند یکی که انگار تازه از زندان فرار کرده بود اومد جلوتر و گفت:
کجا به سلامتی؟ دلت میخواد بمیری؟
پوزخندی زد و دستشو رو شونه ی مرد گذاشت
-رفیق انقدر سخت نگیر! اون تو رو هم میکشه...بالاخره چیزی جز یه سگ هار نیستی.
ابرو های مرد درهم کشیده شد و از پشت دندون های بهم چِفت شده غرید:
جناب جئون خیلی دیگه داری حرف میزنی ظاهرا جور دیگه ای نمیشه باهات برخورد کرد .
به بغل دستیش اشاره کرد و هردو به جون جونگکوک افتادن
جونگکوک با دهنی که الان پر از خون بود گفت:
خیلی خب بسه دیگه...به اون بگید میخوام ببینمش...بهش بگو مهمه...درباره ی مامانه!
اون دو نفر بدون اینکه جوابی بدن از اونجا دور شدن
حالا جونگکوک مونده بود و ماریایی که از دور با چشمهای بغض الود شاهد تمام این اتفاقات بود
بدون لحظه ای درنگ کردن به سمت جونگکوک دوید و بدن بی جونش رو به اغوش کشید
+جونگکوک...حالت خوبه؟ پاشو...بلند شو بریم بیمارستان
زیر بازو های ورزیده ی جونگکوک رو گرفت باهم به سمت ماشین رفتن
لایک و کامنت یادت نره خوشگلم😉❤🍓
part...20
روی نیمکت پوسیده ی پارک نشسته بود،میدونست چی در انتظارشه پس نگران نبود قلنج گرنشو شکوند و بلند شد
-دیگه وقتشه...
دستشو داخل موهای ژولیده اش فرو برد و به طرف خونه ی مادرش حرکت کرد
مدام اطرافشو نگاه میکرد
-کامان...زود باشید دیگه لعنتیا!
چند ثانیه نکشید تا دوتا مرد درشت هیکل جلو پاش سبز شدند یکی که انگار تازه از زندان فرار کرده بود اومد جلوتر و گفت:
کجا به سلامتی؟ دلت میخواد بمیری؟
پوزخندی زد و دستشو رو شونه ی مرد گذاشت
-رفیق انقدر سخت نگیر! اون تو رو هم میکشه...بالاخره چیزی جز یه سگ هار نیستی.
ابرو های مرد درهم کشیده شد و از پشت دندون های بهم چِفت شده غرید:
جناب جئون خیلی دیگه داری حرف میزنی ظاهرا جور دیگه ای نمیشه باهات برخورد کرد .
به بغل دستیش اشاره کرد و هردو به جون جونگکوک افتادن
جونگکوک با دهنی که الان پر از خون بود گفت:
خیلی خب بسه دیگه...به اون بگید میخوام ببینمش...بهش بگو مهمه...درباره ی مامانه!
اون دو نفر بدون اینکه جوابی بدن از اونجا دور شدن
حالا جونگکوک مونده بود و ماریایی که از دور با چشمهای بغض الود شاهد تمام این اتفاقات بود
بدون لحظه ای درنگ کردن به سمت جونگکوک دوید و بدن بی جونش رو به اغوش کشید
+جونگکوک...حالت خوبه؟ پاشو...بلند شو بریم بیمارستان
زیر بازو های ورزیده ی جونگکوک رو گرفت باهم به سمت ماشین رفتن
لایک و کامنت یادت نره خوشگلم😉❤🍓
۲۰.۸k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.