فیک کوک از مافیا متنفرم 15 Part
ات ویو
برام لباس آوردن البته لباس خودم یعنی کمدم رو گشتن از بینشون یکی رو انتخاب کردم (اسلاید دو)بعد رفتم حموم برگشتم لباس پوشیدم آرایش کردم و رفتم اتاق جینا اونم یه لباس کیوت پوشیده بود (اسلاید سه)
جینا:دکتر مطمئنین که با این لباس شب راحت میخوابین😈
ات:ساکت بچه قبل اینکه بریم باید به حرفام گوش کنی واسه این گفتم باهام بیای چون باید کنارم باشی جونگ کوک مافیاس نمیتونستم تنهات بذارم و الان داریم میریمپیش خانواده مافیا ها حرف اضافی نمیگی من بگم میتونم چون عروس به حساب میام ولی تا لازم نباشه لال میشینی و با برادرای کوک اصلا اصلا حرف نمی زنی
جینا:باشه
ات:به یکی بگم بیاد الو سوزی
ساعت ۷ بود کوک اومد ماهم رفتیم
کوک:این چیه پوشیدی
جینا:منکه گفتم دکتر
ات:سوار ماشین شو کوک تو چیکار لباسم داری
سوار ماشین شدم و راه افتادن
ات:برو به این آدرس.....
کوک:چرا
ات: میخوام یکی دیگه رو ام بیارم
کوک: سوزی
ات:سوار شو
اونا با هم رفتم عمارت جئون
جونگ سوک:پدر ما چرا اینجاییم
مین:جونگ کوک میخواد نامزدشو بهمون معرفی کنه
هییون:بیخیال پدر میدونین احتمال ازدواج یا عاشق شدن داش کوک صفره
در زدن و خدمتکار درو باز کرد
ات با سلام و خنده رو اومد داخل با همه روبوسی کرد ولی بقیه فقط سلام خشکی کردن و نشستن
مین: چطوری دخترم
ات:کاملا خوبم شما چطورین پدر شوهر
مین:با این حرفت خوب خوب شدم خب عروسی کیه
ات:عروسی خب هرچه زود تر بهتر ولی هنوز دقیق نکردیم تاریخ رو
کوک
چه باحال بازی میکنه الان با شنیدن این عروسی هنگ کرد هنوز مونده خانم
مین:فقط بگم من سریع نوه میخواما
ات:نوه ......
ات
ساعت ۸شده بود آنقدر چرت گفتم خسته شدم به سوزی پیام دادم
دختر یه کاری کن
ات واسه چی اینجام
مگه نمیخواستی جونگ سوک رو بدست بیاری
حالا چیکار کنم
وقتی اس میدم طوری بخند که انکار داری با دوست پسرت چت میکنی ومنم یه چیزایی میگم همراهی کن
باشه
ات:سوزی فیلکسه
سوزی: اره
ات:خب تموم شد رل زدین
سوزی:خواست فردا همو ببینیم
ات:نگفت بری خونش
سوزی:گفت برم خونش ببینمش
ات:میری
سوزی:معلومه
جینا:چرا یه طوری حرف میزنین انکار میخواین یکی بشنوه
ات:بچه ساکت
یونا مادر هییون:ات پدر و مادرت کجان
برام لباس آوردن البته لباس خودم یعنی کمدم رو گشتن از بینشون یکی رو انتخاب کردم (اسلاید دو)بعد رفتم حموم برگشتم لباس پوشیدم آرایش کردم و رفتم اتاق جینا اونم یه لباس کیوت پوشیده بود (اسلاید سه)
جینا:دکتر مطمئنین که با این لباس شب راحت میخوابین😈
ات:ساکت بچه قبل اینکه بریم باید به حرفام گوش کنی واسه این گفتم باهام بیای چون باید کنارم باشی جونگ کوک مافیاس نمیتونستم تنهات بذارم و الان داریم میریمپیش خانواده مافیا ها حرف اضافی نمیگی من بگم میتونم چون عروس به حساب میام ولی تا لازم نباشه لال میشینی و با برادرای کوک اصلا اصلا حرف نمی زنی
جینا:باشه
ات:به یکی بگم بیاد الو سوزی
ساعت ۷ بود کوک اومد ماهم رفتیم
کوک:این چیه پوشیدی
جینا:منکه گفتم دکتر
ات:سوار ماشین شو کوک تو چیکار لباسم داری
سوار ماشین شدم و راه افتادن
ات:برو به این آدرس.....
کوک:چرا
ات: میخوام یکی دیگه رو ام بیارم
کوک: سوزی
ات:سوار شو
اونا با هم رفتم عمارت جئون
جونگ سوک:پدر ما چرا اینجاییم
مین:جونگ کوک میخواد نامزدشو بهمون معرفی کنه
هییون:بیخیال پدر میدونین احتمال ازدواج یا عاشق شدن داش کوک صفره
در زدن و خدمتکار درو باز کرد
ات با سلام و خنده رو اومد داخل با همه روبوسی کرد ولی بقیه فقط سلام خشکی کردن و نشستن
مین: چطوری دخترم
ات:کاملا خوبم شما چطورین پدر شوهر
مین:با این حرفت خوب خوب شدم خب عروسی کیه
ات:عروسی خب هرچه زود تر بهتر ولی هنوز دقیق نکردیم تاریخ رو
کوک
چه باحال بازی میکنه الان با شنیدن این عروسی هنگ کرد هنوز مونده خانم
مین:فقط بگم من سریع نوه میخواما
ات:نوه ......
ات
ساعت ۸شده بود آنقدر چرت گفتم خسته شدم به سوزی پیام دادم
دختر یه کاری کن
ات واسه چی اینجام
مگه نمیخواستی جونگ سوک رو بدست بیاری
حالا چیکار کنم
وقتی اس میدم طوری بخند که انکار داری با دوست پسرت چت میکنی ومنم یه چیزایی میگم همراهی کن
باشه
ات:سوزی فیلکسه
سوزی: اره
ات:خب تموم شد رل زدین
سوزی:خواست فردا همو ببینیم
ات:نگفت بری خونش
سوزی:گفت برم خونش ببینمش
ات:میری
سوزی:معلومه
جینا:چرا یه طوری حرف میزنین انکار میخواین یکی بشنوه
ات:بچه ساکت
یونا مادر هییون:ات پدر و مادرت کجان
۸.۲k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.