رویای سیاه
کوک: سلام رئیس
ماریا : سلام جئون
جئون: سلام خیلی خوشحال شدم اومدی ماریا
ماریا : ممنون
جئون می خواست ماریا و کوک رو بهم نزدیک تر کنه برای همین
جئون : کوک و ماریا از این شراب بخورید
کوک : باشه الان بر میدارم
ماریا: خیلی ممنون منم برمیدارم
جئون به جونگ کوک و ماریا ۸ تا لیوان شراب داد و گفت : شما برین داخل اتاق الان منم میام
اونا تو حالت مست بودن رفتن توی اتاق بعد ماریا : جونگ کوک تو نامزد داری ؟ کوک : نه ندارم عشقم 🔞
ماریا با این حرف کوک توی یه حالت دیگه رفت برق اتاق رو خاموش کرد کتش رو درآورد گفت : جونگ کوک بیا سمت من )
کوک هم رفت سمتش
ماریا داشت کوک رو به سمت حموم می کشید که کوک فهمید زود تر از ماریا رفت
اب همون رو روی داغ گذاشت و ماریا رو گرفت ولی ماریا می خواست حرف بزنه کوک گفت: هیس ساکت تو امشب مال منی
ماریا : باشه خودت خواستی پیراهن کوک رو درآورد و لباس خودش رو هرچی که زیر لباس رو هم داشت درآورد
کوک شروع کرد به بوسیدن ماریا
۵ دقیقه هم رو بوسیدن بعد کوک شروع کرد به سک* س* ی ماریا
ماریا هم دردش گرفته بود بعد از حموم درومدن خشک کردن برگ گشتن خونه
فردا
ماریا : سلام کوک
کوک : سلام ماریا
ماریا: بابت کار دیشب متاسفم
کوک: می دونم من نباید با تو سک* س* ی می کردم
ماریا عاشق کوک شده بود کوک هم از ته دل با نگاه اول عاشقش شد
کوک : این جریان رو به کسی نگو
ماریا : چی نه من اصلا چیزی نمی گم
کوک می خواست حس خودش رو بگه ولی سعی کردو نتونست
ماریا هم می خواست چیزی بگه ولی نتونست
ماریا : بیا دیگه درمورد این حرف نزنید
کوک : باشه
ماریا : خدا حافظ
کوک: بای
یکی از همکار شرکت ماریا رو دید ماریا دامن کوتاهی داشت اون ها رفتن
از زیر دامن ماریا عکس بگیرن که ...
کوک : این عو * ض* ی ها دارن چیکار می کنن
کوک رفت پیراهن یدونه ای که تنش بود رو درآورد و بردش پیچید دور دامن ماریا
همکار ها رفتن وکوک رفت پیش ماریا و یه دعوت نامه رو داد که به خونش دعوتش می کنه
ماریا با ذوق قبولش کرد
ادامه پارت بعدی یعنی پارت ۳ رو می زارم
قسمت ۳ هم 🔞داره اگه می خوای ببینی نظرت رو بگو واگر نه نزارم پارت بعدی رو خداحافظ فالو کن🥰
ماریا : سلام جئون
جئون: سلام خیلی خوشحال شدم اومدی ماریا
ماریا : ممنون
جئون می خواست ماریا و کوک رو بهم نزدیک تر کنه برای همین
جئون : کوک و ماریا از این شراب بخورید
کوک : باشه الان بر میدارم
ماریا: خیلی ممنون منم برمیدارم
جئون به جونگ کوک و ماریا ۸ تا لیوان شراب داد و گفت : شما برین داخل اتاق الان منم میام
اونا تو حالت مست بودن رفتن توی اتاق بعد ماریا : جونگ کوک تو نامزد داری ؟ کوک : نه ندارم عشقم 🔞
ماریا با این حرف کوک توی یه حالت دیگه رفت برق اتاق رو خاموش کرد کتش رو درآورد گفت : جونگ کوک بیا سمت من )
کوک هم رفت سمتش
ماریا داشت کوک رو به سمت حموم می کشید که کوک فهمید زود تر از ماریا رفت
اب همون رو روی داغ گذاشت و ماریا رو گرفت ولی ماریا می خواست حرف بزنه کوک گفت: هیس ساکت تو امشب مال منی
ماریا : باشه خودت خواستی پیراهن کوک رو درآورد و لباس خودش رو هرچی که زیر لباس رو هم داشت درآورد
کوک شروع کرد به بوسیدن ماریا
۵ دقیقه هم رو بوسیدن بعد کوک شروع کرد به سک* س* ی ماریا
ماریا هم دردش گرفته بود بعد از حموم درومدن خشک کردن برگ گشتن خونه
فردا
ماریا : سلام کوک
کوک : سلام ماریا
ماریا: بابت کار دیشب متاسفم
کوک: می دونم من نباید با تو سک* س* ی می کردم
ماریا عاشق کوک شده بود کوک هم از ته دل با نگاه اول عاشقش شد
کوک : این جریان رو به کسی نگو
ماریا : چی نه من اصلا چیزی نمی گم
کوک می خواست حس خودش رو بگه ولی سعی کردو نتونست
ماریا هم می خواست چیزی بگه ولی نتونست
ماریا : بیا دیگه درمورد این حرف نزنید
کوک : باشه
ماریا : خدا حافظ
کوک: بای
یکی از همکار شرکت ماریا رو دید ماریا دامن کوتاهی داشت اون ها رفتن
از زیر دامن ماریا عکس بگیرن که ...
کوک : این عو * ض* ی ها دارن چیکار می کنن
کوک رفت پیراهن یدونه ای که تنش بود رو درآورد و بردش پیچید دور دامن ماریا
همکار ها رفتن وکوک رفت پیش ماریا و یه دعوت نامه رو داد که به خونش دعوتش می کنه
ماریا با ذوق قبولش کرد
ادامه پارت بعدی یعنی پارت ۳ رو می زارم
قسمت ۳ هم 🔞داره اگه می خوای ببینی نظرت رو بگو واگر نه نزارم پارت بعدی رو خداحافظ فالو کن🥰
۴۸۹
۲۰ آذر ۱۴۰۳