پارت۱۱ ویو ا/ت
پارت۱۱ ویو ا/ت
اوفففف بم بست بود،خیلی ترسیده بودم گوشیم رو سریع دراوردم،که دیدم خاموش بود۰مرسی خداا ممنون قشنگ برنامه ریزی واسه خودش کرده بودکه چجوری بمیرم سعی کردم جاهایی از کوچه قایم بشم ولی از شانسم هیچی نبود که قایم بشم۰که متوجه قدم های فردی از پشت سرم شدم،نفسم تو سینم حبس شد اصلا نمیتونستم حرکتی کنم که صدای آشنایی اومد۰
۰۰۰۰: این وقت شب اینجا چی کار میکنی؟؟
این این صدای۰۰۰
دیگه نتونستم تحمل کنم و زدم زیر گریه اونم با صدای بلند،
هم گریه میکردم هم زم زمه وار بهش فوش میدادم
ا/ت:برای چی این کارو میکنی؟؟؟برای چی؟؟ تا مرز سکته رفتممم۰
جانگوک:آروم باش من فقط داخل کوچه دیدمت گفتم مواظبت باشم۰
ات:چجور محافظت کردنه؟؟هوم؟
جانگوک:خیله خوب اصلا ای کاش دنبالت نمیومدم یکی میگرفتت خفتت میکرد۰
یه چند ثانیه بهش نگاه کردم اصلا عقل داره؟؟ مرتیکه خر۰از جام پاشدم و از کنارش رد شدم صداش رو میشنیدم ولی احمیتی ندادم که دستم کشیده شد۰
جانگوک:نمیشنوی؟؟دارم صدات میکنم۰
دستم رو از دستش کشیدم اگه دودقیقه دیگه اینجا میموندم با گریه هام اینجا رو دریا درست میکردم۰یه نگا به ساعتش کرد که دوباره شروع به صحبت کرد
جانگوک:الان دیر وقت بیا داخل ماشین بشین من برسونمت عمارت۰
ات:خونم نزدیکه همینجاست
ممنون
جانگوک:مگه تو اینجا خونه داری؟؟
ات:با دوستم ویالا زندگی میکنم باید سریع تر هم برم نگرانم میشه۰
جانگوک:باشه بشین من برسونمت داخل همین راه کوچیکم معلوم نیست برات چه اتفاقی بیوفته۰
ا/ت:باشه ممنون
سوار ماشین شدم،تا الان هیچ حرفی نمیزدیم نه اون و نه من یه جورایی حوصلم سر رفته بود ولی ماشین ننم که نیست ماشینه ارابمهه رئیسم۰
پنجره ماشین رو یکم دادم پایین درخت هارو دید میزدم ،ماه، امشب کامل بود که صداش رو شنیدم۰
جانگوک:هوا سرده کیم ا/ت
تعجب کردم که چرا فامیلیم رو صدا کرد،یعنی چی؟؟یعنی الان خیلی با ادبه و داره میکشه تو رخ ما؟یا من خیلی خفنم؟یا با من نمیخواد گرم بگیره یا شاید فکر کنه من نمیخوام باهاش گرم بگیرم که گفت
جانگوک:مغزت سوراخ نشد انقدر فکر کردی؟؟تاحالا اینجوری کسی صدات نکرده؟؟
ا/ت:لازم نیست اینجوری صدام کنی
۵مین بعد
رسیدیم۰از ماشین پیدا شدم و تشکری کردم رفتم دم در خونه وایسادم و در زدم ولی چرا ارباب نمیره؟؟حاجی این چقدر جنتلمنه؟؟یعنی الان منتطر اینکه من برم خونه،برم دستشویی،بعدش برم تو تخت خوابم بعد میره؟؟
ولی چرا در رو باز نمیکنه ویالا دوباره در زدم ولی باز نکرد که تازه یادم اومد امشب خون۰۰۰
یعنی الان چیکار کنمممم برگشتم که دیدم روی ماشین لم داده و داره نگام میکنه لبخندی زدم که گفتم:میشه امشب بیام عمارت؟؟
که گفت:۰۰۰۰۰
اوفففف بم بست بود،خیلی ترسیده بودم گوشیم رو سریع دراوردم،که دیدم خاموش بود۰مرسی خداا ممنون قشنگ برنامه ریزی واسه خودش کرده بودکه چجوری بمیرم سعی کردم جاهایی از کوچه قایم بشم ولی از شانسم هیچی نبود که قایم بشم۰که متوجه قدم های فردی از پشت سرم شدم،نفسم تو سینم حبس شد اصلا نمیتونستم حرکتی کنم که صدای آشنایی اومد۰
۰۰۰۰: این وقت شب اینجا چی کار میکنی؟؟
این این صدای۰۰۰
دیگه نتونستم تحمل کنم و زدم زیر گریه اونم با صدای بلند،
هم گریه میکردم هم زم زمه وار بهش فوش میدادم
ا/ت:برای چی این کارو میکنی؟؟؟برای چی؟؟ تا مرز سکته رفتممم۰
جانگوک:آروم باش من فقط داخل کوچه دیدمت گفتم مواظبت باشم۰
ات:چجور محافظت کردنه؟؟هوم؟
جانگوک:خیله خوب اصلا ای کاش دنبالت نمیومدم یکی میگرفتت خفتت میکرد۰
یه چند ثانیه بهش نگاه کردم اصلا عقل داره؟؟ مرتیکه خر۰از جام پاشدم و از کنارش رد شدم صداش رو میشنیدم ولی احمیتی ندادم که دستم کشیده شد۰
جانگوک:نمیشنوی؟؟دارم صدات میکنم۰
دستم رو از دستش کشیدم اگه دودقیقه دیگه اینجا میموندم با گریه هام اینجا رو دریا درست میکردم۰یه نگا به ساعتش کرد که دوباره شروع به صحبت کرد
جانگوک:الان دیر وقت بیا داخل ماشین بشین من برسونمت عمارت۰
ات:خونم نزدیکه همینجاست
ممنون
جانگوک:مگه تو اینجا خونه داری؟؟
ات:با دوستم ویالا زندگی میکنم باید سریع تر هم برم نگرانم میشه۰
جانگوک:باشه بشین من برسونمت داخل همین راه کوچیکم معلوم نیست برات چه اتفاقی بیوفته۰
ا/ت:باشه ممنون
سوار ماشین شدم،تا الان هیچ حرفی نمیزدیم نه اون و نه من یه جورایی حوصلم سر رفته بود ولی ماشین ننم که نیست ماشینه ارابمهه رئیسم۰
پنجره ماشین رو یکم دادم پایین درخت هارو دید میزدم ،ماه، امشب کامل بود که صداش رو شنیدم۰
جانگوک:هوا سرده کیم ا/ت
تعجب کردم که چرا فامیلیم رو صدا کرد،یعنی چی؟؟یعنی الان خیلی با ادبه و داره میکشه تو رخ ما؟یا من خیلی خفنم؟یا با من نمیخواد گرم بگیره یا شاید فکر کنه من نمیخوام باهاش گرم بگیرم که گفت
جانگوک:مغزت سوراخ نشد انقدر فکر کردی؟؟تاحالا اینجوری کسی صدات نکرده؟؟
ا/ت:لازم نیست اینجوری صدام کنی
۵مین بعد
رسیدیم۰از ماشین پیدا شدم و تشکری کردم رفتم دم در خونه وایسادم و در زدم ولی چرا ارباب نمیره؟؟حاجی این چقدر جنتلمنه؟؟یعنی الان منتطر اینکه من برم خونه،برم دستشویی،بعدش برم تو تخت خوابم بعد میره؟؟
ولی چرا در رو باز نمیکنه ویالا دوباره در زدم ولی باز نکرد که تازه یادم اومد امشب خون۰۰۰
یعنی الان چیکار کنمممم برگشتم که دیدم روی ماشین لم داده و داره نگام میکنه لبخندی زدم که گفتم:میشه امشب بیام عمارت؟؟
که گفت:۰۰۰۰۰
۱.۸k
۱۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.