پارت 4(مافیای نجات من)
پارت 4(مافیای نجات من)
ویو کوک
داشتم با تهیونگ و جیمین حرف میزدیم که دیدم این دوتا زیادی مست کردن داشتم می بردمشون سمت ماشین که دیدم همون دختره که لباس پوشیده ای پوشیده بود تنها ست و یه پسر لاشی دستش رو گرفت و می کشید و اون دختر هم مقاومت می کرد به جیمین تهیونگ گفتم برن تو ماشین تا من برم پیششون و بعد رفتم سمت دختر و پسره رو کشیدم و انداختمش زمین و تا می خورد زدمش بدنش بی جون شده بود میخواستم انقدر بزنمش که بمیره که دیدم اون دختره دستم و با ترس گرفت و کشید سمت خودش و سعی داشت ارومم کنه.
ویو ا. ت
دیدم همون پسرس که داشت منو نگاه می کرد اومد اون پسر مزاحم رو پرت کرد رو زمین جوری می زدش که انگار باهاش پدر کشتگی داشت و دیدم پسره دیگه جون نداره خیلی ترسیدم و با ترس دست او پسر رو گرفتم و سمت خودم کشیدم سعی داشتم ارومش کنم بعد از بعد از اروم شدنش منو رو صندلی گذاشت روی زانو هاش نشست
کوک: حالت خوبه؟ چیزیت که نشد؟
ا.ت: نه خوبم ممنون
کوک: مچ دستت کبود شده پاشو باید بریم دکتر.......
ویو کوک
داشتم با تهیونگ و جیمین حرف میزدیم که دیدم این دوتا زیادی مست کردن داشتم می بردمشون سمت ماشین که دیدم همون دختره که لباس پوشیده ای پوشیده بود تنها ست و یه پسر لاشی دستش رو گرفت و می کشید و اون دختر هم مقاومت می کرد به جیمین تهیونگ گفتم برن تو ماشین تا من برم پیششون و بعد رفتم سمت دختر و پسره رو کشیدم و انداختمش زمین و تا می خورد زدمش بدنش بی جون شده بود میخواستم انقدر بزنمش که بمیره که دیدم اون دختره دستم و با ترس گرفت و کشید سمت خودش و سعی داشت ارومم کنه.
ویو ا. ت
دیدم همون پسرس که داشت منو نگاه می کرد اومد اون پسر مزاحم رو پرت کرد رو زمین جوری می زدش که انگار باهاش پدر کشتگی داشت و دیدم پسره دیگه جون نداره خیلی ترسیدم و با ترس دست او پسر رو گرفتم و سمت خودم کشیدم سعی داشتم ارومش کنم بعد از بعد از اروم شدنش منو رو صندلی گذاشت روی زانو هاش نشست
کوک: حالت خوبه؟ چیزیت که نشد؟
ا.ت: نه خوبم ممنون
کوک: مچ دستت کبود شده پاشو باید بریم دکتر.......
۴۹۴
۲۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.