@rose scenario
یه لباس مشکی پوشیده بودی یه ماتیک قرمزم زده بودی موهات و دم اسبی بستی و رفتی بیرون
صدای کفشات توی خونه ای که مثل قصر بود اکو میشد
یه ماه بود داشتی نقش دوست دختریه مافیا رو بازی میکردی بخاطر اینکه خانواده ی اون اسرار به ازدواجش داشتن بهت پیشنهاد داد
تو هم به پول لازم داشتی و مجبور به قبولش بودی
امروز قرار بود برید به یه مهمونی که به اسرار دوستاش تورو هم قرار بود ببره
از پله ها پایین رفتی و به سمتش حرکت کردی چند قدم که رفتی جلو
دستمال رو سمتت گرفت و گفت : « پاکش کن » با تعجب نگاهی بهش انداختی و گفتی : «معلومه که اینکارو نمیکنم »
کتش و درآورد و انداخت رو مبل کرواتشو شل کرد و اومد سمتت عقب رفتی که خوردی به دیوار دم گوشت زمزمه کرد:
بنظرت باهات شوخی دارم؟ دلت میخواد جوره دیگه ای بهت بفهمونم؟
صدای کفشات توی خونه ای که مثل قصر بود اکو میشد
یه ماه بود داشتی نقش دوست دختریه مافیا رو بازی میکردی بخاطر اینکه خانواده ی اون اسرار به ازدواجش داشتن بهت پیشنهاد داد
تو هم به پول لازم داشتی و مجبور به قبولش بودی
امروز قرار بود برید به یه مهمونی که به اسرار دوستاش تورو هم قرار بود ببره
از پله ها پایین رفتی و به سمتش حرکت کردی چند قدم که رفتی جلو
دستمال رو سمتت گرفت و گفت : « پاکش کن » با تعجب نگاهی بهش انداختی و گفتی : «معلومه که اینکارو نمیکنم »
کتش و درآورد و انداخت رو مبل کرواتشو شل کرد و اومد سمتت عقب رفتی که خوردی به دیوار دم گوشت زمزمه کرد:
بنظرت باهات شوخی دارم؟ دلت میخواد جوره دیگه ای بهت بفهمونم؟
۶۹۱
۲۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.