وقتی دعوا کرده بودین...(p2)
چند دقیقه بعد صدای باز شدن در
رو شنیدی لبخندی بر لبت نشست و فهمیدی اومده .
تعجب کرده بود هیچکس توی خونه نبود میز با شمع تزیین شده بود و بوی غذای مورد علاقش کل خونه رو پر کرده بود .
وارد اتاق شد .
تا وارد شد پریدی بغلش .
_میشه منو ببخشی
از حرکت ناگهانی تعجب کرده بود
ولی سریع دستاشو دور کمرت حلقه کرد و متقابل تورو توی آغوش گرفت .
_باشه . فقط قول بده دیگه از این دعوا های بچگونه راه نندازی
چون میدونی نمیتونم دوری تورو تحمل کنم .
_قول میدم
لبخندی زد
_هی ببینم این بوی غذا کار شماست؟
_بله بله
خندید.
_دوست دخترم از هر انگشتش هنر میباره
.
.
.
کنار هم شام خوردین و کلی خندیدید و اون قضیه ی دعوا رو فراموش کردید
...
امیدوارم به عنوان اولین اوکی باشه
رو شنیدی لبخندی بر لبت نشست و فهمیدی اومده .
تعجب کرده بود هیچکس توی خونه نبود میز با شمع تزیین شده بود و بوی غذای مورد علاقش کل خونه رو پر کرده بود .
وارد اتاق شد .
تا وارد شد پریدی بغلش .
_میشه منو ببخشی
از حرکت ناگهانی تعجب کرده بود
ولی سریع دستاشو دور کمرت حلقه کرد و متقابل تورو توی آغوش گرفت .
_باشه . فقط قول بده دیگه از این دعوا های بچگونه راه نندازی
چون میدونی نمیتونم دوری تورو تحمل کنم .
_قول میدم
لبخندی زد
_هی ببینم این بوی غذا کار شماست؟
_بله بله
خندید.
_دوست دخترم از هر انگشتش هنر میباره
.
.
.
کنار هم شام خوردین و کلی خندیدید و اون قضیه ی دعوا رو فراموش کردید
...
امیدوارم به عنوان اولین اوکی باشه
۱۴۱
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.