پارت◇³³
که جیغ کشید ...
ا/ت: به من دستتت نزننن.....
بعد شروع کرد بلند گریه کردن و با گریه میگفت:غلط کردم ....تر..و خدا من و ببخش ...بهم اسیب نزن ...هق
حالم بد شد وقتی دیدم انقد داره عذاب میکشه ...مگه یه دختر ۱۷ ساله چقدر تحمل داره ....دیگ جیغ نمی کشید فقط گریه می کرد ....اروم نزدیکش شدم ...میترسیدم بازم حالشو بد کنم ...دستمو اروم گذاشتم روی شونش وقتی دیدم دیگ جیغ نمیکشه دستشو کشیدم و اوردمش تو بغلم جاش دادم و محکم گرفتمش و گذاشتم ارومگریه کنه....دستم و نوازش وار روی موهای بلندش می کشیدم ....بعد چن مین دیگ صدای گریه اش قطع شده بود و ..حتما خوابش برده ...اروم از خودم جداش کردم و روی تخت خوابندمش و پتو رو کشیدم روش ...اروم از اتاق اومدم بیرون ....
ته ویو
روی کاناپه نشسته بودم و داشتم قهوه امو میخوردم و به ظاهر تلوزیون می دیدم ولی یه درصدم حواسم بهش نبود ....همش تو فکر بودم ...تو فکر کارای شرکت ..و قرار مهمی که
اخر هفته داشتم ...به فکر صبری که خدا باید با وجود سانیا بهم میداد ولی نداد ...یا اون دختر....خیلی مظلوم بازی در میاره ...اونم مثل بقیه دختراس ...خیلی چیزا رو با پول میفروشه ...باور نمیشه ...بخاطر اینکه کار نکنه ...خودش و از پله ها انداخت از کجا معلوم دنبال خسارت نره ...هه ولی به موقش ...ادمش میکنم ...اگر چه یکی دو سال بیشتر اینجا مهمون نیست و خیلی زود باید دم شو بزار رو کولش و بره ولی بهتره حدشو بدونه ...
انقد تو فکر بودم نفهمیدم کی جین اومد و نشست بغل دستم ...
جین:خب ...برگه ها رو بده امضا کنم
بی حرف به کیف بغل دستش اشاره کردم ...که برش داشت و برگه ها رو اورد و امضا کرد و برگردوند سر جاش ...بلند شد بره ولی وسط راه وایساده ...به رو به رو خیره بودم تا اینکه شروع کرد حرف زدن ....
جین:تهیونگ
نگام و از جلو گرفتم و بهش دادم ...
جین:ازت.....یه درخواست دارم
تهیونگ:میشنوم
جین:ا/ت...
تا اخر حرفشو خوندم برا همین یه نیش خند زدم و گفتم:با مظلوم نمایی تسخیرت کرده ...
جین:اون دختر ادم بدی نیست ....چرا اینقد دیدت به همه بد شده
تهیونگ:به همه نه ....درستش اینه بگی به هر چی دختر...اونا فقط بلدن زندگی و ادم و تباه کنن ....
جین:همه دخترا سلنا نیستن ...
با شنیدن اسمش عصبانی شدم و داد کشیدم :هر خری که میخوان باشن ....اصلا برام مهم نیست ...دیگ اسم اون دختر و جلوی من نیار ...فهمیدی...
اینقد اعصابم بهم ریخته بود که دلم میخواست هر چی دم دستمه و بزنم بشکونم ...ولی بدجور داشتم خودم و کنترل می کردم ...
جین:خیل خب...اروم باش ...من نمی خوام اذیتت کنم ...فقط میخوام که تا زمان خوب شدن کامل ا/ت کاری باش نداشته باشی ...
تهیونگ:اختیارش دست خودمه ...خودم میدونم چیکار کنم
جین:حداقل کارای خونه ...
تهیونگ:لزومی نمی بینم ...
اینو که گفتم یکم خیره بهم نگاه کرد و گفت:پشیمون میشی ...
تهیونگ:نمیشم ...
برگشت که بره ولی باز وایساده و همنطور که پشتش بهم بود اروم زمزمه کرد:تو کی اینقد عوض شدی !
با حرفی که زد اروم گفتم:خیلی وقته...
دیگ چیزی نگفت و رفت ...
ا/ت: به من دستتت نزننن.....
بعد شروع کرد بلند گریه کردن و با گریه میگفت:غلط کردم ....تر..و خدا من و ببخش ...بهم اسیب نزن ...هق
حالم بد شد وقتی دیدم انقد داره عذاب میکشه ...مگه یه دختر ۱۷ ساله چقدر تحمل داره ....دیگ جیغ نمی کشید فقط گریه می کرد ....اروم نزدیکش شدم ...میترسیدم بازم حالشو بد کنم ...دستمو اروم گذاشتم روی شونش وقتی دیدم دیگ جیغ نمیکشه دستشو کشیدم و اوردمش تو بغلم جاش دادم و محکم گرفتمش و گذاشتم ارومگریه کنه....دستم و نوازش وار روی موهای بلندش می کشیدم ....بعد چن مین دیگ صدای گریه اش قطع شده بود و ..حتما خوابش برده ...اروم از خودم جداش کردم و روی تخت خوابندمش و پتو رو کشیدم روش ...اروم از اتاق اومدم بیرون ....
ته ویو
روی کاناپه نشسته بودم و داشتم قهوه امو میخوردم و به ظاهر تلوزیون می دیدم ولی یه درصدم حواسم بهش نبود ....همش تو فکر بودم ...تو فکر کارای شرکت ..و قرار مهمی که
اخر هفته داشتم ...به فکر صبری که خدا باید با وجود سانیا بهم میداد ولی نداد ...یا اون دختر....خیلی مظلوم بازی در میاره ...اونم مثل بقیه دختراس ...خیلی چیزا رو با پول میفروشه ...باور نمیشه ...بخاطر اینکه کار نکنه ...خودش و از پله ها انداخت از کجا معلوم دنبال خسارت نره ...هه ولی به موقش ...ادمش میکنم ...اگر چه یکی دو سال بیشتر اینجا مهمون نیست و خیلی زود باید دم شو بزار رو کولش و بره ولی بهتره حدشو بدونه ...
انقد تو فکر بودم نفهمیدم کی جین اومد و نشست بغل دستم ...
جین:خب ...برگه ها رو بده امضا کنم
بی حرف به کیف بغل دستش اشاره کردم ...که برش داشت و برگه ها رو اورد و امضا کرد و برگردوند سر جاش ...بلند شد بره ولی وسط راه وایساده ...به رو به رو خیره بودم تا اینکه شروع کرد حرف زدن ....
جین:تهیونگ
نگام و از جلو گرفتم و بهش دادم ...
جین:ازت.....یه درخواست دارم
تهیونگ:میشنوم
جین:ا/ت...
تا اخر حرفشو خوندم برا همین یه نیش خند زدم و گفتم:با مظلوم نمایی تسخیرت کرده ...
جین:اون دختر ادم بدی نیست ....چرا اینقد دیدت به همه بد شده
تهیونگ:به همه نه ....درستش اینه بگی به هر چی دختر...اونا فقط بلدن زندگی و ادم و تباه کنن ....
جین:همه دخترا سلنا نیستن ...
با شنیدن اسمش عصبانی شدم و داد کشیدم :هر خری که میخوان باشن ....اصلا برام مهم نیست ...دیگ اسم اون دختر و جلوی من نیار ...فهمیدی...
اینقد اعصابم بهم ریخته بود که دلم میخواست هر چی دم دستمه و بزنم بشکونم ...ولی بدجور داشتم خودم و کنترل می کردم ...
جین:خیل خب...اروم باش ...من نمی خوام اذیتت کنم ...فقط میخوام که تا زمان خوب شدن کامل ا/ت کاری باش نداشته باشی ...
تهیونگ:اختیارش دست خودمه ...خودم میدونم چیکار کنم
جین:حداقل کارای خونه ...
تهیونگ:لزومی نمی بینم ...
اینو که گفتم یکم خیره بهم نگاه کرد و گفت:پشیمون میشی ...
تهیونگ:نمیشم ...
برگشت که بره ولی باز وایساده و همنطور که پشتش بهم بود اروم زمزمه کرد:تو کی اینقد عوض شدی !
با حرفی که زد اروم گفتم:خیلی وقته...
دیگ چیزی نگفت و رفت ...
۱۴۵.۱k
۲۳ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۷۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.