رئیس من
رئیس من
پارت ۱۱
خب دیگه ساعت ۱۰ شد جیمین ا.ت رو رسوند تهیونگم سولی رو بعدشم همه خوابیدن و صبح شد
ا.ت ویو
صبح ساعت ۱۰ بیدار شدم و رفتم کارامو کردم امروز تعطیل بود برا همین رفتم بیرون خرید کنم برا خونه و یه لباسم بخرم که امشب بپوشم (قرار بود با سولی و جیمین و تهیونگ و یه چندتایی دیگه که تو شرکت کار میکنن برن سوجو فروشی سوجو بخورن راستی منظورم بار نیس)
رفتم تو فروشگاه یه لباس دیدم خیلی خوشگل بود به فروشنده گفتم
ا.ت: همینو میخوام
فروشنده: حتما
و اوردش برام و خواستم حساب کنم
ا.ت: چنده؟
فروشنده: قابلتونو نداره ...دلار
ا.ت: بفرمایید
کارتو دادم رمزم گفتم و گرفتمش و اومدم بیرون و رفتم خونه به سولی زنگ زدم
سولی: الو
ا.ت: سلام خوبی؟
سولی: سلام مرسی تو خوبی؟
ا.ت: مرسی خواستم بگم که ساعت چند باید بیام؟
سولی: ساعت ۷
ا.ت: اها باشه
پرش زمانی به ۶:۰۰
رفتم آماده شدم و ساعت ۶:۳۰ که شد کفشامو پوشیدم و راه افتادم به سمت سوجو فروشی وقتی رسیدم همه اومده بودن انگار رفتم داخل که سولی دیدم
سولی: عه اومدی؟
ا.ت: هوم
اومد سمتم و اوردم تو جمعشون سلام کردم و نشستم رو صندلی نگاهم به جیمین افتاد خیلی جذاب شده بود ولی اهمیت ندادم ولی اون تا ده دقیقه فقط به من زل زده بود نمیدونم چرا
سوجو ها رو اوردن و همه داشتیم میخوردیم من زیاد نخوردم ولی سولی زیاده روی کرده بود و داشت چرت و پرت میگفت و میخندید خواست یکی دیگه هم بخوره که آقای کیم لیوانو ازش گرفت(دیگه همه رفته بودن فقط جیمین و ا.ت و تهیونگ و سولی بودن)
تهیونگ: بسه خانم لی اگه بیشتر از این بخوری غش میکنی
سولی: هی لیوانمو بده(مست)
تهیونگ: نه نمیدم
سولی: بده دیگه(مست)
تهیونگ: هوفففف.....پاشو ببرمت خونت
سولی:(خنده)
جیمین: هوفففف.....ولش کن تهیونگ فقط برسونش خونش خیلی مسته
تهیونگ: اوکی پس من ببرمش
دست سولی رو گذاشت رو کولش و بش کمک کرد که راه بره
تهیونگ: فعلا خدافظ
من و جیمینم خدافظی کردیم و رفتنو فقط منو جیمین مونده بودیم
اینم پارت ۱۱
ببخشید دیر شد حال نوشتن نداشتم
پارت ۱۱
خب دیگه ساعت ۱۰ شد جیمین ا.ت رو رسوند تهیونگم سولی رو بعدشم همه خوابیدن و صبح شد
ا.ت ویو
صبح ساعت ۱۰ بیدار شدم و رفتم کارامو کردم امروز تعطیل بود برا همین رفتم بیرون خرید کنم برا خونه و یه لباسم بخرم که امشب بپوشم (قرار بود با سولی و جیمین و تهیونگ و یه چندتایی دیگه که تو شرکت کار میکنن برن سوجو فروشی سوجو بخورن راستی منظورم بار نیس)
رفتم تو فروشگاه یه لباس دیدم خیلی خوشگل بود به فروشنده گفتم
ا.ت: همینو میخوام
فروشنده: حتما
و اوردش برام و خواستم حساب کنم
ا.ت: چنده؟
فروشنده: قابلتونو نداره ...دلار
ا.ت: بفرمایید
کارتو دادم رمزم گفتم و گرفتمش و اومدم بیرون و رفتم خونه به سولی زنگ زدم
سولی: الو
ا.ت: سلام خوبی؟
سولی: سلام مرسی تو خوبی؟
ا.ت: مرسی خواستم بگم که ساعت چند باید بیام؟
سولی: ساعت ۷
ا.ت: اها باشه
پرش زمانی به ۶:۰۰
رفتم آماده شدم و ساعت ۶:۳۰ که شد کفشامو پوشیدم و راه افتادم به سمت سوجو فروشی وقتی رسیدم همه اومده بودن انگار رفتم داخل که سولی دیدم
سولی: عه اومدی؟
ا.ت: هوم
اومد سمتم و اوردم تو جمعشون سلام کردم و نشستم رو صندلی نگاهم به جیمین افتاد خیلی جذاب شده بود ولی اهمیت ندادم ولی اون تا ده دقیقه فقط به من زل زده بود نمیدونم چرا
سوجو ها رو اوردن و همه داشتیم میخوردیم من زیاد نخوردم ولی سولی زیاده روی کرده بود و داشت چرت و پرت میگفت و میخندید خواست یکی دیگه هم بخوره که آقای کیم لیوانو ازش گرفت(دیگه همه رفته بودن فقط جیمین و ا.ت و تهیونگ و سولی بودن)
تهیونگ: بسه خانم لی اگه بیشتر از این بخوری غش میکنی
سولی: هی لیوانمو بده(مست)
تهیونگ: نه نمیدم
سولی: بده دیگه(مست)
تهیونگ: هوفففف.....پاشو ببرمت خونت
سولی:(خنده)
جیمین: هوفففف.....ولش کن تهیونگ فقط برسونش خونش خیلی مسته
تهیونگ: اوکی پس من ببرمش
دست سولی رو گذاشت رو کولش و بش کمک کرد که راه بره
تهیونگ: فعلا خدافظ
من و جیمینم خدافظی کردیم و رفتنو فقط منو جیمین مونده بودیم
اینم پارت ۱۱
ببخشید دیر شد حال نوشتن نداشتم
۸.۰k
۱۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.