p2
رسیدم.
ساعت ۲ بود.
کسی نبود گفتم شاید زود اومدم،ولی یهو وی با رزی اومدن و بعد بقیه.
از همه آخر خواهرم اومد.
اون خودش میدونست برای همین بهش نگفته بودم.اونم کمی بعد از من از خونه در اومد.خلاصه کنار ساحل هم یه رستوران کوچیک و دستشویی بود.کمی آب بازی کردیم ، عکس انداختیم و اینا بعد نامجون گف :من گرسنمه شما هم؟
همه باهم گفتن آره ،پس رفتیم رستوران.
غذا هارو انتخاب کردیم
کوک:من سوشی میخوام تو چی میخوای بیبی؟
ا/ت:منم سوشی میخوام.
بقیه هم انتخاباشونو کردن.
هنوز غذا تموم نشده بود که
ا/ت:من دارم میرم دستشویی الان برمیگردم.
اعضا:باشه ولی زود برگرد که غذات سرد نشه.
رفتم به دستشویی ورودی و خروجیش فرق داشت.بعد کارام در اومدم ولی عجیب شد.
انگار دنیا فرق کرده بود دیدم کنار یه جنگل بزرگی وایسادم که توش دو تا آهو بازی میکردن.
حیرت زده شدم. دیگه تحمل نداشتم گفتم برای چند لحظه مشکلی نیس برم و اونجا رو ببینم.
رفتم داخل ، جای با شکوهی بود.کلی حیوانات مختلف بودن همینطور داشتم نگاه میکردم و حواسم نبود چقدر دیر کردم.
ویو کوک:
این دختر چقدر دیر کرد
به بچه ها گفتم میرم دنبال ا/ت.
رفتم دیدم هیچ کس نیست!
با نگرانی به سمت بچه ها دویدم و گفتم کسی تو دستشویی نیست!!!
یونا از همه نگران تر بود.هر چقدر زنگ میزد جوابی پیدا نمی کرد.
ویو ا/ت:
همینطور داشتم به این ور اون ور نگا میکردم که یهو یه همه جا تاریک شد...
خب اینم پارت ۲ پارت ۳ رو شب اینا میزارم💖
ساعت ۲ بود.
کسی نبود گفتم شاید زود اومدم،ولی یهو وی با رزی اومدن و بعد بقیه.
از همه آخر خواهرم اومد.
اون خودش میدونست برای همین بهش نگفته بودم.اونم کمی بعد از من از خونه در اومد.خلاصه کنار ساحل هم یه رستوران کوچیک و دستشویی بود.کمی آب بازی کردیم ، عکس انداختیم و اینا بعد نامجون گف :من گرسنمه شما هم؟
همه باهم گفتن آره ،پس رفتیم رستوران.
غذا هارو انتخاب کردیم
کوک:من سوشی میخوام تو چی میخوای بیبی؟
ا/ت:منم سوشی میخوام.
بقیه هم انتخاباشونو کردن.
هنوز غذا تموم نشده بود که
ا/ت:من دارم میرم دستشویی الان برمیگردم.
اعضا:باشه ولی زود برگرد که غذات سرد نشه.
رفتم به دستشویی ورودی و خروجیش فرق داشت.بعد کارام در اومدم ولی عجیب شد.
انگار دنیا فرق کرده بود دیدم کنار یه جنگل بزرگی وایسادم که توش دو تا آهو بازی میکردن.
حیرت زده شدم. دیگه تحمل نداشتم گفتم برای چند لحظه مشکلی نیس برم و اونجا رو ببینم.
رفتم داخل ، جای با شکوهی بود.کلی حیوانات مختلف بودن همینطور داشتم نگاه میکردم و حواسم نبود چقدر دیر کردم.
ویو کوک:
این دختر چقدر دیر کرد
به بچه ها گفتم میرم دنبال ا/ت.
رفتم دیدم هیچ کس نیست!
با نگرانی به سمت بچه ها دویدم و گفتم کسی تو دستشویی نیست!!!
یونا از همه نگران تر بود.هر چقدر زنگ میزد جوابی پیدا نمی کرد.
ویو ا/ت:
همینطور داشتم به این ور اون ور نگا میکردم که یهو یه همه جا تاریک شد...
خب اینم پارت ۲ پارت ۳ رو شب اینا میزارم💖
۱.۶k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.