پارت آخر فصل اول عروسک زندگی من
روز عمل
ا،ت : جونگ کوک هر اتفاقی افتاد مراقب بچه هام باش
باهاشون بد رفتار نکنی حتی اگه حالتم بد بود پسشون نزن
کوک : من مطمئنم چیزیت نمیشه
ا،ت : اشتباه خودم بود باید بچه رو نگه میداشتم اگه مطمئنی پس جرا داری گریه میکنی
کوک : میتونم بغلت کنم ؟
دستام رو باز کردم محکم چسبید بهم سفت تو بغلم فشردمش اشک هاش دونه دونه میرخت روی موهام نتونستم دوم بیارم منم زدم زیر گریه صدای ضربان قلب کوک رو میشنیدم خیلی اروم بود
ا،ت : این قلب بود که من سرد رو از سردی در آورد و باعث شد دیگه دل سنگ نباشم قول بده بعد من ابن قلب رو با کسی تقسیم نکنی این قلب فقط مال منه
کوک : این قلب کلش مال تو فقط قول بده ترکم نکنی
ا،ت : بهت قول میدم برگردم
کوک : مرسی که هستی
ا،ت :بیبی بانی تو خیلی خوبی خیلی
کوک : روزهایی که باهم شیرموز میخوردیم و سر شیر موز با هم مسابقه میذاشتیم و یاد بیار یادته ؟
ا،ت : هیچوقت یادم نمیره کوکی
کوک : ما خاطره خوب زیاد داریم قول بده من رو با اون همه خاطره خوب و بد تنها نزاری که من میمیرم
من همیشه کنارت بودم
ا،ت : قول میدم بیبی بانی
لباس های بیمارستانم رو پوشیدم و خودم دو تو آینه نگاه کردم نمیخواستم باورر کنم من ا،ت هستم
کوک : بزار کلاهت رو بزارم سرت اها چقدر بامزه شدی نفسم
ا،ت : جونگ کوک دوست داشتم قبل از عمل جونگ لی رو ببینم
کوک : بعد عمل انقدر میبینیش که ازش بدت بیاد
حلقه ام رو برای اولین بار از دستم در آوردم
ا،ت : این اولین باره حلقه ام رو از دستم در آوردم
نگه اش دار جونگ کوک من برمیگردم
کاپشن رو باز کرد و حلقه رو گذاشت توی جیبش
کوک : ابن اینجا میمونه تا برگردی تو بغل
ا،ت : خداحافظ بیبی بانی
برام دست تکون داد و من رفتم داخل اتاق عمل ...
ا،ت : جونگ کوک هر اتفاقی افتاد مراقب بچه هام باش
باهاشون بد رفتار نکنی حتی اگه حالتم بد بود پسشون نزن
کوک : من مطمئنم چیزیت نمیشه
ا،ت : اشتباه خودم بود باید بچه رو نگه میداشتم اگه مطمئنی پس جرا داری گریه میکنی
کوک : میتونم بغلت کنم ؟
دستام رو باز کردم محکم چسبید بهم سفت تو بغلم فشردمش اشک هاش دونه دونه میرخت روی موهام نتونستم دوم بیارم منم زدم زیر گریه صدای ضربان قلب کوک رو میشنیدم خیلی اروم بود
ا،ت : این قلب بود که من سرد رو از سردی در آورد و باعث شد دیگه دل سنگ نباشم قول بده بعد من ابن قلب رو با کسی تقسیم نکنی این قلب فقط مال منه
کوک : این قلب کلش مال تو فقط قول بده ترکم نکنی
ا،ت : بهت قول میدم برگردم
کوک : مرسی که هستی
ا،ت :بیبی بانی تو خیلی خوبی خیلی
کوک : روزهایی که باهم شیرموز میخوردیم و سر شیر موز با هم مسابقه میذاشتیم و یاد بیار یادته ؟
ا،ت : هیچوقت یادم نمیره کوکی
کوک : ما خاطره خوب زیاد داریم قول بده من رو با اون همه خاطره خوب و بد تنها نزاری که من میمیرم
من همیشه کنارت بودم
ا،ت : قول میدم بیبی بانی
لباس های بیمارستانم رو پوشیدم و خودم دو تو آینه نگاه کردم نمیخواستم باورر کنم من ا،ت هستم
کوک : بزار کلاهت رو بزارم سرت اها چقدر بامزه شدی نفسم
ا،ت : جونگ کوک دوست داشتم قبل از عمل جونگ لی رو ببینم
کوک : بعد عمل انقدر میبینیش که ازش بدت بیاد
حلقه ام رو برای اولین بار از دستم در آوردم
ا،ت : این اولین باره حلقه ام رو از دستم در آوردم
نگه اش دار جونگ کوک من برمیگردم
کاپشن رو باز کرد و حلقه رو گذاشت توی جیبش
کوک : ابن اینجا میمونه تا برگردی تو بغل
ا،ت : خداحافظ بیبی بانی
برام دست تکون داد و من رفتم داخل اتاق عمل ...
۸۵.۸k
۰۷ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.