You love a vampire : part 2 (5)
لیلی کم کم داشت میترسید برای همین ساکت شده بود
_عذر میخوام چی گفتین؟
کریس : ...گفتم زیادی زیبایی...
_منظورتون چیه؟
کریس یهو لیلی رو چسبوند به دیوار و دستاش رو دورش انداخت و بین دیوار گیرش انداخت
_هاااا!!!.....داری چیکار میکنی ولم کن
....کریس: هیییششششش
_کمکککک کمککککک!!!!
کریس آروم آروم نزدیکش شد ...لیلی از ترس نفس نفس میزد...کریس چونشو گرفت جوری که لیلی نمیتونست تکون بخوره
_کمک!
کریس نزدیکش شد ...چیزی نمونده بود که...تائو با سرعت دوید و به اونجا رسید
تائو با تعجب نگاشون میکرد . تا کریس حواسش به تائو رفت لیلی هلش داد و بدو بدو رفت پیش تائو و پشتش قایم شد. تائو دو طرف صورتشو گرفت و نگاش کرد . اشک تو چشمای لیلی جمع شده بود و اشکاش شروع به ریختن کرد . تائو از ماجرا با
خبر شد و بغلش کرد همینطور که بغلش کرده بود به کریس گفت: سرورم....داشتید چیکار میکردید؟
کریس : فقط داشتم با پرنسس گپ میزدم
تائو: اما فکر نمیکنم فقط یه گپ ساده بوده باشه...
کریس جلوتر رفت : و منم فکر نمیکنم ساده بودن یا نبودنش به شما ربطی داشته باشه....
تائو: داره...چون من نامزدشم
کریس خندید و گفت: هه...جالب شد... خیلی جالب شد😏....
آروم آروم سمت تائو رفت
کریس: من هر چی رو که بخوام به دست میارم...اینو همیشه یادت بمونه
به لیلی نگاه کرد
کریس: خیلی از دیدنتون خوشحال شدم پرنسس
بعدم راهشو کشید و از اونجا رفت
لیلی شروع به گریه کرد از ترس حتی نمیتونست اسم تائو رو درست بگه و داشت میلرزید
_...تا...ت...تا...ئو
تائو محکم بغلش کرد و رو موهاش دست کشید:
تائو: هییششش...دیگه تموم شد...من اینجام...آروم باش دختر...من نمیزارم اتفاقی بیفته...باشه؟
لیلی نگاش کرد و سرشو تکون داد
تائو به کریس که داشت میرفت نگاه میکرد و از اینجا به بعد دیگه میتونست حس لیلی رو درک کنه
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷
لیلی اولش میترسید اما بالاخره در زد
سوهو در و باز کرد: بله...؟
با دیدن لیلی جا خورد و روشو کرد اونور ولی جواب داد: چیزی شده لیلی؟
_اومدم...فقط...که...
سوهو: که؟
_اینو بهت بدم
یه جعبه رو مقابلش گرفت ...سوهو کمی مکث کرد و جعبه رو از دست لیلی گرفت
_یه ...چیز آشنا توشه
سوهو: واقعا؟...چی؟
جعبه رو باز کرد و چیزی رو از توش بیرون اورد . عروسک قدیمی و پارچه ای که سوهو وقتی 10 سالش بود برای لیلی درست کرد...
چیز دیگه ای هم توی جعبه بود ... نقاشی که لیلی توی 5 سالگی براش کشیده بود . نقاشی که نشون میداد سوهو و لیلی دست همو گرفتن . با دیدن اینا حالش خیلی خوب شد و همه ی اتفاقایی که تو این چند روز افتاده بود رو از سرش بیرون کرد
_عذر میخوام چی گفتین؟
کریس : ...گفتم زیادی زیبایی...
_منظورتون چیه؟
کریس یهو لیلی رو چسبوند به دیوار و دستاش رو دورش انداخت و بین دیوار گیرش انداخت
_هاااا!!!.....داری چیکار میکنی ولم کن
....کریس: هیییششششش
_کمکککک کمککککک!!!!
کریس آروم آروم نزدیکش شد ...لیلی از ترس نفس نفس میزد...کریس چونشو گرفت جوری که لیلی نمیتونست تکون بخوره
_کمک!
کریس نزدیکش شد ...چیزی نمونده بود که...تائو با سرعت دوید و به اونجا رسید
تائو با تعجب نگاشون میکرد . تا کریس حواسش به تائو رفت لیلی هلش داد و بدو بدو رفت پیش تائو و پشتش قایم شد. تائو دو طرف صورتشو گرفت و نگاش کرد . اشک تو چشمای لیلی جمع شده بود و اشکاش شروع به ریختن کرد . تائو از ماجرا با
خبر شد و بغلش کرد همینطور که بغلش کرده بود به کریس گفت: سرورم....داشتید چیکار میکردید؟
کریس : فقط داشتم با پرنسس گپ میزدم
تائو: اما فکر نمیکنم فقط یه گپ ساده بوده باشه...
کریس جلوتر رفت : و منم فکر نمیکنم ساده بودن یا نبودنش به شما ربطی داشته باشه....
تائو: داره...چون من نامزدشم
کریس خندید و گفت: هه...جالب شد... خیلی جالب شد😏....
آروم آروم سمت تائو رفت
کریس: من هر چی رو که بخوام به دست میارم...اینو همیشه یادت بمونه
به لیلی نگاه کرد
کریس: خیلی از دیدنتون خوشحال شدم پرنسس
بعدم راهشو کشید و از اونجا رفت
لیلی شروع به گریه کرد از ترس حتی نمیتونست اسم تائو رو درست بگه و داشت میلرزید
_...تا...ت...تا...ئو
تائو محکم بغلش کرد و رو موهاش دست کشید:
تائو: هییششش...دیگه تموم شد...من اینجام...آروم باش دختر...من نمیزارم اتفاقی بیفته...باشه؟
لیلی نگاش کرد و سرشو تکون داد
تائو به کریس که داشت میرفت نگاه میکرد و از اینجا به بعد دیگه میتونست حس لیلی رو درک کنه
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷
لیلی اولش میترسید اما بالاخره در زد
سوهو در و باز کرد: بله...؟
با دیدن لیلی جا خورد و روشو کرد اونور ولی جواب داد: چیزی شده لیلی؟
_اومدم...فقط...که...
سوهو: که؟
_اینو بهت بدم
یه جعبه رو مقابلش گرفت ...سوهو کمی مکث کرد و جعبه رو از دست لیلی گرفت
_یه ...چیز آشنا توشه
سوهو: واقعا؟...چی؟
جعبه رو باز کرد و چیزی رو از توش بیرون اورد . عروسک قدیمی و پارچه ای که سوهو وقتی 10 سالش بود برای لیلی درست کرد...
چیز دیگه ای هم توی جعبه بود ... نقاشی که لیلی توی 5 سالگی براش کشیده بود . نقاشی که نشون میداد سوهو و لیلی دست همو گرفتن . با دیدن اینا حالش خیلی خوب شد و همه ی اتفاقایی که تو این چند روز افتاده بود رو از سرش بیرون کرد
۵.۸k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.