⛓🖇my dady🖇⛓ P.27
گوشیو برداشتم دیدم مامانمه
ا.ت:جانم مامان
م.ا.ت:کجای
ا.ت:خونع خودم واس چی
م.ا.ت:ا.ت یادت رفته بود عموت قراره از تایلند بیاد؟
ا.ت:این هفته(جیغ)
م.ا.ت:بعله
ا.ت:ودفاکککککککککک یادم رفتع بود
م.ا.ت:فردا میان
ا.ت:وای بش بهت خبر میدم مامان
م.ا.ت:ا.ت خبر میدم و درد باید بیایی
ا.ت:باشععععععععع
(پایان مکالمه)
ویو بیت نا
یواش در گوش ا.ت لب زدم ...
بیت نا:چیشدع؟
ا.ت:وای بیت نا چ گوهی بخورم ؟
بیت نا:کوفت بگو چی شدع
ا.ت:من شمارو برداشتم اوردم اینجا بعد عموم بعد کلی سال فردا قرار از تایلند بیان خونمونننننن
بیت نا :خوب برو
ا.ت:یعنی چی شمارو تو این خونع ول کنم برم ؟
بیت نا:قرار نی ک چیزاتو بدزدیم چند روز ی بار بیا اینجا
ا.ت:هوف باشع
ویو ا.ت
بعد از تموم شدن فیلم بلند شدیم و رفتیم لباس پوشیدیم بریم بیرون به سمت شهربازی رفتیم و کلی بازیای هیجانی رفتیم
بعد رفتیم ب اتاقک های کوچیکی ک توشون عکس مینداختن (اسمش یادم رفتع )
کلی عکسای کیوت انداختیم خیلی وقت بود شهر بازی نیومدع بودم روی صندلی نشستیم و بستنیامونو میخوردیم ب ساعت مچیم نگا کردم ساعتای ۸ و نیم بود تا اخر امشب پیششون میمونم بعد میرم بلند شدیم و سوار ماشین شدیم و ب سمت کافه رفتم تو کافه ای ک نسبتن ب بار میخورد دور ی میز نشستیم و سفارش دادیم ماشالا همه چی داش و خوبیشم همین بود یه بوتل ویسکی سفارش دادم و بقیه هم هرچی خواستن همینطوری میخوردیم و میخندیدیم و حرف میزدیم ولی مست نبودیم بلند شدیم و رفتم تسویه حساب کنم بچه ها بیرون بودن
.........
لایک و کامنت ...
ا.ت:جانم مامان
م.ا.ت:کجای
ا.ت:خونع خودم واس چی
م.ا.ت:ا.ت یادت رفته بود عموت قراره از تایلند بیاد؟
ا.ت:این هفته(جیغ)
م.ا.ت:بعله
ا.ت:ودفاکککککککککک یادم رفتع بود
م.ا.ت:فردا میان
ا.ت:وای بش بهت خبر میدم مامان
م.ا.ت:ا.ت خبر میدم و درد باید بیایی
ا.ت:باشععععععععع
(پایان مکالمه)
ویو بیت نا
یواش در گوش ا.ت لب زدم ...
بیت نا:چیشدع؟
ا.ت:وای بیت نا چ گوهی بخورم ؟
بیت نا:کوفت بگو چی شدع
ا.ت:من شمارو برداشتم اوردم اینجا بعد عموم بعد کلی سال فردا قرار از تایلند بیان خونمونننننن
بیت نا :خوب برو
ا.ت:یعنی چی شمارو تو این خونع ول کنم برم ؟
بیت نا:قرار نی ک چیزاتو بدزدیم چند روز ی بار بیا اینجا
ا.ت:هوف باشع
ویو ا.ت
بعد از تموم شدن فیلم بلند شدیم و رفتیم لباس پوشیدیم بریم بیرون به سمت شهربازی رفتیم و کلی بازیای هیجانی رفتیم
بعد رفتیم ب اتاقک های کوچیکی ک توشون عکس مینداختن (اسمش یادم رفتع )
کلی عکسای کیوت انداختیم خیلی وقت بود شهر بازی نیومدع بودم روی صندلی نشستیم و بستنیامونو میخوردیم ب ساعت مچیم نگا کردم ساعتای ۸ و نیم بود تا اخر امشب پیششون میمونم بعد میرم بلند شدیم و سوار ماشین شدیم و ب سمت کافه رفتم تو کافه ای ک نسبتن ب بار میخورد دور ی میز نشستیم و سفارش دادیم ماشالا همه چی داش و خوبیشم همین بود یه بوتل ویسکی سفارش دادم و بقیه هم هرچی خواستن همینطوری میخوردیم و میخندیدیم و حرف میزدیم ولی مست نبودیم بلند شدیم و رفتم تسویه حساب کنم بچه ها بیرون بودن
.........
لایک و کامنت ...
۷.۵k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.