عشق ناپایدار 💔 ■Part 12■
فردا باید با آرا بریم یکی از کمپانی های معروف تا باهاشون قرارداد ببندیم برای تبلیغ ماشین های جدیدمون امیدوارم قبول بکنن
آرا: نامجون کاغذ بازیای فردارو انجام دادی؟
نامجون: آره
آرا: خب پس بیا بریم بخوابیم
نامجون: تو برو من بعدا میام
آرا: چرا انقدر سرد باهام حرف میزنی؟!
نامجون: خودت دلیلشو میدونی
آرا: نامجون دیگه ۶ سال گذشته لطفا بیخیال شو
نامجون: آرا زود تر برو تا عصبانی نشدم
آرا: هوففففف
تو این چند ساله که با آرا ازدواج کردم هیچوقت باهاش گرم یا عاشقانه رفتار نکردم چون نمیتونستم و فقط برای رفع نیاز جنسیم باهاش میخوابیدم که متاسفانه باعث وجود یه بچه شد که البته من یادم نمیاد که توش خالی کرده باشم که حامله بشه ولی اون میگفت که مست بودم و اسپرممو توش خالی کردم با این حال هنوز یکم شک دارم که بچه از من باشه
نامجون: هوففف خل شدم رفت
از جام بلند شدم و رفتم تو بالکن و یه نخ سیگار کشیدم و بعدش رفتم تو اتاق و با کلی فکر و خیال خوابیدم
(دایون)
اوففف آخه چرا باید روز تعطیل برم کمپانی ایششششش ، بلند شدم رفتم حموم و بعدش نایون رو هم بیدار کردم و با هم صبحونه خوردیم و آماده شدیم رفتیم کمپانی ، امروز چون نه مهد کودک باز بود و هم خواهرم خونه نبود مجبور بودم نایون رو با خودم ببرم
دایون: اوه باید فردا برم به مدرسه س بزنم
نایون: تو که پریروز اونجا بودی
دایون: آره ولی برای بازسازی مدرسه یه سری مشکلات پیش اومده دوباره باید برم
نایون: اها
بعد از یه ربع رسیدیم کمپانی و رفتیم داخل و همه بهم سلام کردن و احترام گذاشتن وارد اتاقم شدم و کیفمو گذشتم تو کمدم و صندلی کوچیکی رو کنارم گذاشتم که نایون هم بشینه ، نیم ساعتی گذشت و نایون مشغول نوشتن تکلیف زبان انگلیسیش بود که منشی زنگ زد و گفت که مهمون ها اومدن
منشی: خانم آقا و خانم تشریف آوردن
دایون: اول به خانم یان زنگ بزن بعد با هم بفرستشون تو
منشی: چشم
تلفن رو گذاشتم سر جاش و از ظاهرم مطمئن شدم و برگشتم سمت نایون
دایون: نایون من جلسه دارم جز سلام کردن اونم برای ادب دیگه هیچی نگو باشه
نایون: چشم مامانی
دایون: افرین
چند دقیقه ای گذشت و در اتاقم به صدا در اومد
دایون: بفرمایین
در باز شد و ....
کپی ممنوع ❌
آرا: نامجون کاغذ بازیای فردارو انجام دادی؟
نامجون: آره
آرا: خب پس بیا بریم بخوابیم
نامجون: تو برو من بعدا میام
آرا: چرا انقدر سرد باهام حرف میزنی؟!
نامجون: خودت دلیلشو میدونی
آرا: نامجون دیگه ۶ سال گذشته لطفا بیخیال شو
نامجون: آرا زود تر برو تا عصبانی نشدم
آرا: هوففففف
تو این چند ساله که با آرا ازدواج کردم هیچوقت باهاش گرم یا عاشقانه رفتار نکردم چون نمیتونستم و فقط برای رفع نیاز جنسیم باهاش میخوابیدم که متاسفانه باعث وجود یه بچه شد که البته من یادم نمیاد که توش خالی کرده باشم که حامله بشه ولی اون میگفت که مست بودم و اسپرممو توش خالی کردم با این حال هنوز یکم شک دارم که بچه از من باشه
نامجون: هوففف خل شدم رفت
از جام بلند شدم و رفتم تو بالکن و یه نخ سیگار کشیدم و بعدش رفتم تو اتاق و با کلی فکر و خیال خوابیدم
(دایون)
اوففف آخه چرا باید روز تعطیل برم کمپانی ایششششش ، بلند شدم رفتم حموم و بعدش نایون رو هم بیدار کردم و با هم صبحونه خوردیم و آماده شدیم رفتیم کمپانی ، امروز چون نه مهد کودک باز بود و هم خواهرم خونه نبود مجبور بودم نایون رو با خودم ببرم
دایون: اوه باید فردا برم به مدرسه س بزنم
نایون: تو که پریروز اونجا بودی
دایون: آره ولی برای بازسازی مدرسه یه سری مشکلات پیش اومده دوباره باید برم
نایون: اها
بعد از یه ربع رسیدیم کمپانی و رفتیم داخل و همه بهم سلام کردن و احترام گذاشتن وارد اتاقم شدم و کیفمو گذشتم تو کمدم و صندلی کوچیکی رو کنارم گذاشتم که نایون هم بشینه ، نیم ساعتی گذشت و نایون مشغول نوشتن تکلیف زبان انگلیسیش بود که منشی زنگ زد و گفت که مهمون ها اومدن
منشی: خانم آقا و خانم تشریف آوردن
دایون: اول به خانم یان زنگ بزن بعد با هم بفرستشون تو
منشی: چشم
تلفن رو گذاشتم سر جاش و از ظاهرم مطمئن شدم و برگشتم سمت نایون
دایون: نایون من جلسه دارم جز سلام کردن اونم برای ادب دیگه هیچی نگو باشه
نایون: چشم مامانی
دایون: افرین
چند دقیقه ای گذشت و در اتاقم به صدا در اومد
دایون: بفرمایین
در باز شد و ....
کپی ممنوع ❌
۸۱.۸k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.