یه روز مردی زنی سرکار بود و سخت مشغول کار کردن او از زند

یه روز مردی/ زنی سرکار بود و سخت مشغول کار کردن او از زندگیش زده شده بود حالا چه بخاطر کارش یا عشقش یا هر چیز دیگری اون به همه چیز فکر میکرد حتی خودکشی و برعکس به تنها چیزی که فکر نمیکرد ادامه دادن بود یه روز مادرش به اون زنگ زد و به او گفت سریع به خونه بره و خودشو برسونه ولی نگران نباشه چون اتفاقی نیفتاده از اونجایی که اون مرد/ زن خیلی کنجکاو بود سوار ماشین شد و سرعتش را زیاد کرد و پاشو از روی ترمز برداشت او از روی پل رد شد آن پل زیرش آب بود و عمقش هم زیاد بود
ناگهان ماشین دیگری به او برخورد کرد و چون آن مرد / زن سرعتش زیاد بود به عقب کشیده شد و نرده را شکست و به داخل آب کشیده شد رفته رفته نیز به اعماق آب کشیده میشود او نمیتوانست از ماشین بیرون بیاید چون درهای ماشین قفل شده بود آب ذره ذره ماشین را پر کرد آن مرد / زن نیز داشت غرق میشد ولی چون فشار آب زیاد بود هر کاری میکرد شیشه ی ماشین شکسته نمیشود ولی سرانجام تلاش های او جواب داد و توانست شیشه را بشکند ولی کامل نشکست بخاطر همین در هنگام بیرون آمدن بدنش زخمی و خونی شد شانس بد او شنا هم بلد نبود ولی با هزار بدبختی به مادرش فکر میکرد و پا میزد چون تنها امیدش مادرش بود او خسته شده بود پس دست از تلاش کردن برداشت و دوباره به اعماق آب سقوط کرد و بیهوش شد ولی ناگهان.....
دیدگاه ها (۱۰)

به زودی...

دقیقااا این خودمم

ᴵ ʲᵘˢᵗ ʷᵃⁿᵗ ᵗᵒ ᵉˣᵖᵉʳⁱᵉⁿᶜᵉ ˡᵒᵛᵉ. ᴾᵃʳᵗ²یک هفته ای هست مرخصم بخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط