فیک تقاص پارت ۹۰
تهیونگ ویو
منم برنامه های خودمو داشتم و قرار نبود به حرف بقیه گوش بدم مخصوصا جیمین
دروغ چرا هنوز به عنوان برادر قبولش نکردم (یه فلش بک خیلی کوتاه به یه سال پیش : تهیونگ اون مدتی که شایعه شده بود که مرده و یونگی اونو فرستاد تگزاس رفت در مورد جیمین تحقیق کرد و فهمید که جیمین واقعا برادرشه و داستان زندگی شون رو فهمید)
هنوز خیلی چیزا هست که جیمین در مورد من نفهمیده
من ادمی نیستم که یه جا بشینم و منتظر بمونم و حرکت میکنم
اولین کاری که میکنم کشتن سلینه
چون راحت و به درد نخوره
بعدش مین هو رو نابود میکنم
همین امشب همین الان هم این کار و میکنم
به ساعت نگاه کردم
۱ نصفه شب رو گذشته بود
اماده بودم
بدون اینکه سر و صدا کنم و باعث بشم الینا از خواب بیدار بشم حاضر شدم و از خونه زدم بیرون
مقصد مخفی گاه مین هو بود
واقعا چرا فک میکنه خیلی باهوشه !
تقریبا یه ساعت فقط تو راه بودم و بعدش رسیدم به اون خونه ی کوفتی
چه شانس خوبی
سلین خانم هنوز بیداره
از پنجره ی خونه سلین دیده میشد
مستقر شده بودم و فقط منتظر یه موقعیت عالی بودم
جایی بودم که هیچ کس نمیتونست بفهمه
سلین دقیقا تو تیر رسم بود و با یه گلوله میتونستم دخلشو بیارم
تمام تمرکزم و گذاشتم رو هدف گیری
سرش رو هدف گرفتم
نفس عمیق کشیدم و تمرکز کردم واسه شلیک
دقیقا موقعی که میخواستم شلیک کنم یهو صدای جیمین اومد ....
خیلی شوکه شدم
جیمین گفت چه غلطی میخوای بکنی ؟
چرا این بشر همه جا هست ؟ بعضی وقتا به خون اشام بودنش شک میکردم
کلافه از رو زمین بلند شدم و برگشتم سمتش و گفتم ماه کامل شده قراره تبدیل به گرگینه بشی ؟ یا هوس خون کردی اومدی یه نفرو خفت کنی ؟
جیمین اخم غلیظی رو پیشونش بود و گفت ازت نخواستم واسم جوک بگی یه سوال پرسیدم و منتظر جوابشم
گفتم واقعا مشخص نیست ؟ میخوام یه مفسد فی الارض رو از رو زمین کم کنم !
جیمین گفت بهت گفتم این کارو نکنی !
گفتم واقعا چرا ؟ هدفت چیه ؟ اگه ما این کارو نکنیم اونا این کارو میکنن !
جیمین گفت امروز نه ...
گفتم کی ؟
جیمین گفت بعد از اینکه جین برگشت
با عصبانیت گفتم جین کی قراره برگرده ؟ معلوم نیست کدوم جهنمیه ! یه سال پیش همینجا بود ولی یهو گفت قراره بره ایتالیا تا قبل از دستگیر شدن جونگ کوک همینجاها بود ولی چرا بعد از اون غیب شد اب شد رفت تو زمین ؟ چرا نمیشه بهش زنگ زد ؟ چرا هیچ جا پیداش نیس ؟
جیمین گفت امروز بهش زنگ زدم ... جواب داد و گفت داره میاد کانادا صب کن بیاد با هم برنامه بریزیم
گفتم تا کی صب کنم ؟
جیمین گفت سه روز دیگه
گفتم اوکی ولی اگه تا سه روز دیگه نیومد من دیگه منتظر نمیمونم .... اصلا اون چی داره که گیر دادی بهش ؟
جیمین گفت خیلی چیزا !
گفتم مثلا ؟
جیمین گفت خودت میفهمی ....
منم برنامه های خودمو داشتم و قرار نبود به حرف بقیه گوش بدم مخصوصا جیمین
دروغ چرا هنوز به عنوان برادر قبولش نکردم (یه فلش بک خیلی کوتاه به یه سال پیش : تهیونگ اون مدتی که شایعه شده بود که مرده و یونگی اونو فرستاد تگزاس رفت در مورد جیمین تحقیق کرد و فهمید که جیمین واقعا برادرشه و داستان زندگی شون رو فهمید)
هنوز خیلی چیزا هست که جیمین در مورد من نفهمیده
من ادمی نیستم که یه جا بشینم و منتظر بمونم و حرکت میکنم
اولین کاری که میکنم کشتن سلینه
چون راحت و به درد نخوره
بعدش مین هو رو نابود میکنم
همین امشب همین الان هم این کار و میکنم
به ساعت نگاه کردم
۱ نصفه شب رو گذشته بود
اماده بودم
بدون اینکه سر و صدا کنم و باعث بشم الینا از خواب بیدار بشم حاضر شدم و از خونه زدم بیرون
مقصد مخفی گاه مین هو بود
واقعا چرا فک میکنه خیلی باهوشه !
تقریبا یه ساعت فقط تو راه بودم و بعدش رسیدم به اون خونه ی کوفتی
چه شانس خوبی
سلین خانم هنوز بیداره
از پنجره ی خونه سلین دیده میشد
مستقر شده بودم و فقط منتظر یه موقعیت عالی بودم
جایی بودم که هیچ کس نمیتونست بفهمه
سلین دقیقا تو تیر رسم بود و با یه گلوله میتونستم دخلشو بیارم
تمام تمرکزم و گذاشتم رو هدف گیری
سرش رو هدف گرفتم
نفس عمیق کشیدم و تمرکز کردم واسه شلیک
دقیقا موقعی که میخواستم شلیک کنم یهو صدای جیمین اومد ....
خیلی شوکه شدم
جیمین گفت چه غلطی میخوای بکنی ؟
چرا این بشر همه جا هست ؟ بعضی وقتا به خون اشام بودنش شک میکردم
کلافه از رو زمین بلند شدم و برگشتم سمتش و گفتم ماه کامل شده قراره تبدیل به گرگینه بشی ؟ یا هوس خون کردی اومدی یه نفرو خفت کنی ؟
جیمین اخم غلیظی رو پیشونش بود و گفت ازت نخواستم واسم جوک بگی یه سوال پرسیدم و منتظر جوابشم
گفتم واقعا مشخص نیست ؟ میخوام یه مفسد فی الارض رو از رو زمین کم کنم !
جیمین گفت بهت گفتم این کارو نکنی !
گفتم واقعا چرا ؟ هدفت چیه ؟ اگه ما این کارو نکنیم اونا این کارو میکنن !
جیمین گفت امروز نه ...
گفتم کی ؟
جیمین گفت بعد از اینکه جین برگشت
با عصبانیت گفتم جین کی قراره برگرده ؟ معلوم نیست کدوم جهنمیه ! یه سال پیش همینجا بود ولی یهو گفت قراره بره ایتالیا تا قبل از دستگیر شدن جونگ کوک همینجاها بود ولی چرا بعد از اون غیب شد اب شد رفت تو زمین ؟ چرا نمیشه بهش زنگ زد ؟ چرا هیچ جا پیداش نیس ؟
جیمین گفت امروز بهش زنگ زدم ... جواب داد و گفت داره میاد کانادا صب کن بیاد با هم برنامه بریزیم
گفتم تا کی صب کنم ؟
جیمین گفت سه روز دیگه
گفتم اوکی ولی اگه تا سه روز دیگه نیومد من دیگه منتظر نمیمونم .... اصلا اون چی داره که گیر دادی بهش ؟
جیمین گفت خیلی چیزا !
گفتم مثلا ؟
جیمین گفت خودت میفهمی ....
۳۷.۱k
۲۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.