فیک فکر کنم عاشقش شدم پارت ٧
از زبان هانا
دیگه چیزی نگفتم و رفتم تو همون اتاقی که توش بیدار شدم پشت سرمم همون خدمتکاره هم اومد تو
خدمتکاره : خانم چیزی نیاز ندارید براتون بیارم
هانا : نه ممنونم دیگه بهم نگو خانم بهم بگو هانا باشه ؟
خدمتکاره : باشه خا…هانا
هانا : خوبه اسمت چیه ؟
خدمتکاره : مین جه
هانا : خوشبختم از اشناییت مین جه
مین جه : منم همینطور
هانا : می تونی بری فعلا کاری ندارم
مین جه : چشم
با رفتن مین جه خودمو پرت کردم رو تخت و چشمام رو بستم سعی کردم اتفاقات امروز رو حضم کنم خیلی روز پر دردسری بود چشمام رو باز کردم و به دور و اطرافم نگاه کردم که چشمم به سینی که مین جه وقتی بیدار شدم برام آورده بود افتاد از وقتی دزدیده بودنم هیچی نخورده بودم و گشنم بود پس شروع کردم به خوردنشون
از زبان تهیونگ
وقتی هانا رفت بالا از مین جه خواستم بره دنبالش و حواسش بهش باشه
جونگ کوک : تهیونگ خواهرت خیلی بامزست
تهیونگ : نیشتو ببند
جونگ کوک : مگه چیز بدی گفتم که آنقدر جوش میاری بیا بریم به بقیه کارامون برسیم باید تا هفته آینده معامله رو شروع کنیم
از زبان هانا
توی خواب شیرینم بودم که یکهو از روی تخت قلط خوردم و با مخ افتادم پایین تخت
هانا : در حالی که سرش رو ماساژ می داد وای چقدر سرم درد گرفت آخ
صدای در اتاق اومد
هانا : بیا تو
مین جه : سلام…وای حالتون خوبه ؟ چه اتفاقی براتون افتاده ؟
هانا : هیچی از روی تخت افتادم پایین
مین جه : الان حالتون خوبه ؟
هانا : آره راستی چی شده اومدی ؟
مین جه : رئیس گفتند برای شام صداتون کنم
هانا : باشه تو برو منم الان میام
مین جه : چشم
بعد از رفتن مین جه خودمو توی آینه یک نگاهی کردم و رفتم پایین
از زبان تهیونگ سر میز غذا من و جونگ کوک نشسته بودیم و منتظر هانا بودیم که دیدم از پله ها اومد پایین
تهیونگ : سلام خوب خوابیدی
هانا : خیلی اروم گفت آره ممنونم
کمی از رفتار سردش که باهام داشت دلخور شدم ولی بهش حق می دادم هنوز به این شرایط عادت نکرده بود
تهیونگ : این چند وقت تنهایی کجا بودی ؟
هانا : پاریس حالا نوبت منه سوال بپرسم شغلت چیه ؟ برام سوال شده که شغلت چیه که آنقدر پولداری !
تهیونگ و جونگ کوک به هم نگاهی کردند
تهیونگ : از شغل پدر که اطلاع داشتی
هانا : خیلی آروم زمزمه کرد به خاطر همون خانوادمون از هم پاشید
حرفش رو شنیدم راست می گفت ما تا ده سال پیش خانواده خیلی خوشبختی بودیم تا اینکه...
منتظر پارت های بعد باشید
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
دیگه چیزی نگفتم و رفتم تو همون اتاقی که توش بیدار شدم پشت سرمم همون خدمتکاره هم اومد تو
خدمتکاره : خانم چیزی نیاز ندارید براتون بیارم
هانا : نه ممنونم دیگه بهم نگو خانم بهم بگو هانا باشه ؟
خدمتکاره : باشه خا…هانا
هانا : خوبه اسمت چیه ؟
خدمتکاره : مین جه
هانا : خوشبختم از اشناییت مین جه
مین جه : منم همینطور
هانا : می تونی بری فعلا کاری ندارم
مین جه : چشم
با رفتن مین جه خودمو پرت کردم رو تخت و چشمام رو بستم سعی کردم اتفاقات امروز رو حضم کنم خیلی روز پر دردسری بود چشمام رو باز کردم و به دور و اطرافم نگاه کردم که چشمم به سینی که مین جه وقتی بیدار شدم برام آورده بود افتاد از وقتی دزدیده بودنم هیچی نخورده بودم و گشنم بود پس شروع کردم به خوردنشون
از زبان تهیونگ
وقتی هانا رفت بالا از مین جه خواستم بره دنبالش و حواسش بهش باشه
جونگ کوک : تهیونگ خواهرت خیلی بامزست
تهیونگ : نیشتو ببند
جونگ کوک : مگه چیز بدی گفتم که آنقدر جوش میاری بیا بریم به بقیه کارامون برسیم باید تا هفته آینده معامله رو شروع کنیم
از زبان هانا
توی خواب شیرینم بودم که یکهو از روی تخت قلط خوردم و با مخ افتادم پایین تخت
هانا : در حالی که سرش رو ماساژ می داد وای چقدر سرم درد گرفت آخ
صدای در اتاق اومد
هانا : بیا تو
مین جه : سلام…وای حالتون خوبه ؟ چه اتفاقی براتون افتاده ؟
هانا : هیچی از روی تخت افتادم پایین
مین جه : الان حالتون خوبه ؟
هانا : آره راستی چی شده اومدی ؟
مین جه : رئیس گفتند برای شام صداتون کنم
هانا : باشه تو برو منم الان میام
مین جه : چشم
بعد از رفتن مین جه خودمو توی آینه یک نگاهی کردم و رفتم پایین
از زبان تهیونگ سر میز غذا من و جونگ کوک نشسته بودیم و منتظر هانا بودیم که دیدم از پله ها اومد پایین
تهیونگ : سلام خوب خوابیدی
هانا : خیلی اروم گفت آره ممنونم
کمی از رفتار سردش که باهام داشت دلخور شدم ولی بهش حق می دادم هنوز به این شرایط عادت نکرده بود
تهیونگ : این چند وقت تنهایی کجا بودی ؟
هانا : پاریس حالا نوبت منه سوال بپرسم شغلت چیه ؟ برام سوال شده که شغلت چیه که آنقدر پولداری !
تهیونگ و جونگ کوک به هم نگاهی کردند
تهیونگ : از شغل پدر که اطلاع داشتی
هانا : خیلی آروم زمزمه کرد به خاطر همون خانوادمون از هم پاشید
حرفش رو شنیدم راست می گفت ما تا ده سال پیش خانواده خیلی خوشبختی بودیم تا اینکه...
منتظر پارت های بعد باشید
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
۴۹.۹k
۱۶ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.