وقتی که زندگیم عوض شد ۲۵
ات: سرم رو بالا گرفتم به چهره ی افرادی که به من زل زده بودن نگاه کردم دیدم که خودشونن همشون بودن جونگ کوک،تهیونگ،جیمین،زن جونگ کوک،نامجون،شوگا،
جین،جی هوپ
با اینکه هل شده بودم گفتم:
انیوهاسیو خیلی وقته ندیدمتون، و بعد غذا هارو چیدم رفتم که جارو رو بیارم و تا اومدم برم یکدفعه ای یکی دستم رو گرفت برگشتم دیدم که تهیونگ دستم رو گرفته به صورتش نگاه کردم دیدم که صورتش خیسه فهمیدم که داره گریه میکنه وبعد به جونگ کوک نگاه کردم دیدم اون همین جوری به من زل زده و ماتش برده به تهیونگ گفتم: آقای کیم میشه ولم کنید چون میخوام برم جارو بیارم و تا اومدم دوباره برم یکدفعه ای تهیونگ بلند شد و منو بغل کرد و شروع کرد ناز کردن موهام لرزشش رو احساس میکردم که داره گریه میکنه برام عجیب بود تهیونگ رفتارش تغییر کرده بود دوس داشتنی تر شده بود
(عزیزم دوست داشتنی بود تو احساس نمی کردی)
این داستان ادامه دارد...💜
#تهیونگ
#فیک
جین،جی هوپ
با اینکه هل شده بودم گفتم:
انیوهاسیو خیلی وقته ندیدمتون، و بعد غذا هارو چیدم رفتم که جارو رو بیارم و تا اومدم برم یکدفعه ای یکی دستم رو گرفت برگشتم دیدم که تهیونگ دستم رو گرفته به صورتش نگاه کردم دیدم که صورتش خیسه فهمیدم که داره گریه میکنه وبعد به جونگ کوک نگاه کردم دیدم اون همین جوری به من زل زده و ماتش برده به تهیونگ گفتم: آقای کیم میشه ولم کنید چون میخوام برم جارو بیارم و تا اومدم دوباره برم یکدفعه ای تهیونگ بلند شد و منو بغل کرد و شروع کرد ناز کردن موهام لرزشش رو احساس میکردم که داره گریه میکنه برام عجیب بود تهیونگ رفتارش تغییر کرده بود دوس داشتنی تر شده بود
(عزیزم دوست داشتنی بود تو احساس نمی کردی)
این داستان ادامه دارد...💜
#تهیونگ
#فیک
۸.۲k
۲۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.