جیمین و دخترا پارت ۱۴❤
رزا = سلام مامانننن # سلام عشقم خوبی ؟ رزی = مامان چرا نمیای خونه من می خوام پیش تو باشم # عزیزم من کار دارم چند روز باید پیش بابا بمونید رزی = نههههههه من تو رو می خوام لطفا بیا خونه😭😭 # گریه نکن چند روز دیگه میام باشه؟ الان باید برم خدافظ کوکی = وای لونا خیلی از دستت عصبانی بودا وی = اره خیلی اگه پیشت بود خفت میکرد😂 * اوف تو این اوضاع شما چی میگید جین = اینا چرا انقدر گریه میکنن؟ سرسام گرفتم ارومشون کن جیمین * نمیدونم چجوری هر کاری میکنم بازم گریه میکنن نامجون = سه دو یک همه پاشین باهم ادا دراریم خوبه بچه ها؟ همه پاشدن و جنگولک بازی در اوردن ، دخترا هم اونور مشغول خندیدن بودن رزی = 😂😂😂 عمو وی خیلی خوبی 😂😂 بعدش سریع رفت بغل وی راستش خیلی حسودیم شد ولی خوبه که اروم شدن رزا = عمو کوک میشه منو بغل کنی؟ کوکی = اره بدو بیا بعدش شروع کرد به قلقلک دادنش رزا هم همش می خندید وای خدا بیش از اندازه داشتم حسودی میکردم. * خب بچه ها دیگه بریم خونه؟ دوتاشون = نهههه پیش عمو ها بمونیم لطفا سوار ون های مخصوص شدیم و رفتیم کمپانی. دخترا تو ون خوابیدن خیلی تو خواب خوشگل می شدن، دقیقا مثل ا. ت. خیلی دلم برای ا. ت تنگ شده ، گوشیم رو در اوردم و بهش پیام دادم
۱۱.۷k
۲۱ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.