𝐲𝐨𝐮 𝐬𝐚𝐯𝐞𝐝 𝐦𝐞¹³
𝐲𝐨𝐮 𝐬𝐚𝐯𝐞𝐝 𝐦𝐞¹³
ات: اصلا تو بچه گربرو با کی بودی؟*عصبی*
جیمین: مگه نیستی؟
سرمو بالاتر بردم و با شجاعت بهش حرفمو زدم....
ات: اگه اینطور باشه تو هم بابابزرگی *جدی*
پوفی از روی خشم کشید و با چشمای نیمه باز و پف کرده ای نگاهشو به چشمام قفل کرد... ترسیدم...
جیمین: اتت*داد*
با دادی که سرم کشیده شد تیکه عصبی چشمی انداختم انگار اسپاسم شده بودند!... انگشتای دستمو بهم فشردم و چشمامو بستم... ولی سریع بازشون کردم... نمیخواستم متوجه ترسم بشه...
جیمین: فقط دوست دارم یه بار دیگه... فقط یه بار اینطوری رفتار کنی*عصبی*
اصلا بهش نمیخورد همچین درون خشم و عصبی داشته باشه....
ات:---
جیمین: باتوام...
ات:.... باشه*کمی ترس*
ات: اصلا تو بچه گربرو با کی بودی؟*عصبی*
جیمین: مگه نیستی؟
سرمو بالاتر بردم و با شجاعت بهش حرفمو زدم....
ات: اگه اینطور باشه تو هم بابابزرگی *جدی*
پوفی از روی خشم کشید و با چشمای نیمه باز و پف کرده ای نگاهشو به چشمام قفل کرد... ترسیدم...
جیمین: اتت*داد*
با دادی که سرم کشیده شد تیکه عصبی چشمی انداختم انگار اسپاسم شده بودند!... انگشتای دستمو بهم فشردم و چشمامو بستم... ولی سریع بازشون کردم... نمیخواستم متوجه ترسم بشه...
جیمین: فقط دوست دارم یه بار دیگه... فقط یه بار اینطوری رفتار کنی*عصبی*
اصلا بهش نمیخورد همچین درون خشم و عصبی داشته باشه....
ات:---
جیمین: باتوام...
ات:.... باشه*کمی ترس*
۹.۷k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.