دخترک مغرور🧬♥️

دخترک مغرور🧬♥️

پارت ۲۶
arslwn
ممد داداش بیدار شو دیگ دلم برات خیلی تنگ شده
میدونم همش تقصیر منه هر چی داری میکشی همش تقصیر منه ببخشید قول میدم دیگ از زندگیم هیچی بهت نگم
لصن من غلط کردم خوبه
ببخشید(با گریه)
رفتم سمت اتاقم اون دختره که اسمش پانیذ بود تا منو دید هول شد
رفتم سمتش
ارسلان : چرا تا منو میبینی هول میشی
پانیذ : ن.ن.نه ه.ه.هول نمیشم
ارسلان : الانم داری با نکلت حرف میزنی
پانیذ : نه
ببخشید من باید برم پیش بابام
ارسلان : رفتش دنبالش رفتم رسید دم یه شیشه فک کنم باباش اونجا بود رفتم سمتش به باباش که دقت کردم حس کردم بابای خودم بود ارع اینکه بابای خودمه
ارسلان : مطمئنی این باباته
پانیذ : چ.چ.چی
ارسلان : اینکه بابای منه
پانیذ : ه.هان
پرستار : خانم کاشی بفرمایید دکتر با شما کار دارن
ارسلان : خ.خانم کاشی
پانیذ : وایسا بهت توضیح میدم
ارسلان : چیو توضیح میدی
ینی تو خ.خ.خواهر منی
پانیذ : آ.ا.اره
ارسلان : م.م.من نمیفهمم ینی چی که تو خواهر منی
از کجا معلوم که اینا نقشه نی
دیانا : برا چی نقشه باشه
ارسلان این خواهرته
ارسلان : نه این خواهر من نی
باید آزمایش بدیم
دیانا : من وقت میگیرم
ارسلان : باشه
ادامه دارد...