یک شب بدون اشنایی
یک شب بدون اشنایی
ویو ا. ت
با دوس پسرم کات کردم شدیدا رو مخم بود همچی تصمیم گرفتم برم بار و خودمو تخلیه کنم
ساعت ۹ شب بود که به لیان گفتم بیاد باهم بریم یه لباس خوشگلم پوشیدم
ویو کوک
امشب بعد چند وقت با تهیونگ میریم بار حوصلم سر رفت از بس کارای باند 5p رو مخم بود هیچ تایمی برا استراحتم نبود
ته: کوک
کوک: بل؟
ته: میگم از یونا خبری نداری؟
کوک: خیلی وقته کات کردیم
ته: میگم نکنه جدی از تو حامله بوده؟
کوک: نمیدونم
بقیشو میزارم فعلا حسش نی😂
ویو ا. ت
با دوس پسرم کات کردم شدیدا رو مخم بود همچی تصمیم گرفتم برم بار و خودمو تخلیه کنم
ساعت ۹ شب بود که به لیان گفتم بیاد باهم بریم یه لباس خوشگلم پوشیدم
ویو کوک
امشب بعد چند وقت با تهیونگ میریم بار حوصلم سر رفت از بس کارای باند 5p رو مخم بود هیچ تایمی برا استراحتم نبود
ته: کوک
کوک: بل؟
ته: میگم از یونا خبری نداری؟
کوک: خیلی وقته کات کردیم
ته: میگم نکنه جدی از تو حامله بوده؟
کوک: نمیدونم
بقیشو میزارم فعلا حسش نی😂
۱.۹k
۱۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.