پارت۱۲
ویو یونگی
#میرم ولی تا دیر نشده بهش بگو که دوسش داری
-گفتم دوسش ندارم
#دوسش داری
-اون ازم متنفره کسی رو دیده عاشق اونی که بهش تج...ا..وز کرده باشه
#نه
-پس خفه شو
#کاری کن عاشقت بشه
-نمیشه
#اگه نمیخوای بگی جیمین میگه اون موقع تو هم باید شاهد عروسی کردنشون باشی
-میشه بری بیرون
#باشه خداحافظ
-هوم
یعنی تهیونگ راست میگه ......نه معلومه که نه من دیوونه شدم .... فقط عذاب وجدان دارم همین...... ولی جیمین اگه دوسش داشته باشه و .......... نه بابا به من چه ..... ولی اگه دوسش داشته باشم چی ..... اول باید از حس ام مطمئن بشم ولی اگه تا اون موقع جیمین.... بهش اعتراف کنه و اونم قبول کنه چی .......باید بیارمش پیش خودم ... خونه ی جیمین و که میشناسم ... پس شب میرم میارمش آره فکر خوبیه .... همین کار میکنم .... رفتم
رفتم تا خودم و آماده کنم چون چیزی به شب نمونده وقتی آماده شدم ماشین و روشن کردم و به خونه ی جیمین رفتم به احتمال زیاد اون و گذاشته توی اون اتاقی که همیشه میگفت برای عشقش درست کرده ....... باید از پنجره برم داخل با کمک دیوار وارد اتاق شدم روی تخت خوابیده بود .... چه بامزه است ... پارچه ی که روش مواد بیهوش کننده رو زده بودم درآوردم و روی صورتش گذاشتم تا بیدار نشه بعد هم بلندش کردم و آروم از خونه خارج شدم و به خو نه ی خودم بردمش روی تختم گذاشتمش و کنارش خوابیدم .............
ویو ا.ت
...............
ادامه دارد
#میرم ولی تا دیر نشده بهش بگو که دوسش داری
-گفتم دوسش ندارم
#دوسش داری
-اون ازم متنفره کسی رو دیده عاشق اونی که بهش تج...ا..وز کرده باشه
#نه
-پس خفه شو
#کاری کن عاشقت بشه
-نمیشه
#اگه نمیخوای بگی جیمین میگه اون موقع تو هم باید شاهد عروسی کردنشون باشی
-میشه بری بیرون
#باشه خداحافظ
-هوم
یعنی تهیونگ راست میگه ......نه معلومه که نه من دیوونه شدم .... فقط عذاب وجدان دارم همین...... ولی جیمین اگه دوسش داشته باشه و .......... نه بابا به من چه ..... ولی اگه دوسش داشته باشم چی ..... اول باید از حس ام مطمئن بشم ولی اگه تا اون موقع جیمین.... بهش اعتراف کنه و اونم قبول کنه چی .......باید بیارمش پیش خودم ... خونه ی جیمین و که میشناسم ... پس شب میرم میارمش آره فکر خوبیه .... همین کار میکنم .... رفتم
رفتم تا خودم و آماده کنم چون چیزی به شب نمونده وقتی آماده شدم ماشین و روشن کردم و به خونه ی جیمین رفتم به احتمال زیاد اون و گذاشته توی اون اتاقی که همیشه میگفت برای عشقش درست کرده ....... باید از پنجره برم داخل با کمک دیوار وارد اتاق شدم روی تخت خوابیده بود .... چه بامزه است ... پارچه ی که روش مواد بیهوش کننده رو زده بودم درآوردم و روی صورتش گذاشتم تا بیدار نشه بعد هم بلندش کردم و آروم از خونه خارج شدم و به خو نه ی خودم بردمش روی تختم گذاشتمش و کنارش خوابیدم .............
ویو ا.ت
...............
ادامه دارد
۴۹۷
۰۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.